English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
head cold نزله
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
head to head polymer بسپار سر به سر
cold سرماخوردگی
cold زکام سردشدن یا کردن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
it is cold سرد است
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
out cold <idiom> به کما رفتن
cold نه گرم
cold بدون آماده بودن
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold سرما
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
keep cold دست پاچه نشدن
out in the cold <idiom> تنها
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
i f. cold سردم است
to keep cold دست پاچه نشدن
cold light نور سرد
cold livered بی عاطفه
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold mix امیخته سرد
cold livered خون سرد
cold link پیوند سرد
cold is merely privative گرما نیست
cold link پیوند دستی
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold short شکنندگی در سرما
cold rubber لاستیک سرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting پرچکاری سرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold spot نقطه سرماگیر
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold shortness سرد شکنندگی
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel قلم سردکار
cold cathode کاتد سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold brittleness شکستگی سرد
cold boot راه اندازی سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch cold زکام شدن
cold die حدیده سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold extrude تراکم سرد
cold infusion اب
cold infusion خیسانده
cold heartedness بیرحمی
cold heartedness بی عاطفگی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold heartedly باخون سردی
cold hearted بی عاطفه
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
catch cold سرما خوردن
cold start دوباره روشن کردن
paradoxical cold سرمای تناقضی
cold turkey محروم
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بلامقدمه
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بیرو دربایستی
cold air هوایخنک
cold coolant مخزنخنککننده
cold fish غیر احساساتی
stone-cold بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold. سردم است
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
cold turkey ترک اعتیاد
cold sweat سردخو
cold sweat عرق سرد
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
to catch cold سرماخوردن
to catch cold زکام شدن
to grow cold سردشدن
to shiver with cold از سرمالرزیدن
we were perished with cold از سرما مردیم
cold frame سرما دورکن
cold frames سرما دورکن
cold storage سردخانه
catch a cold <idiom> سرما خوردن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel جنگ افزار سرد
cold steel اسلحه سرد
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold start boot cold
cold start شروع سرد
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
some cold water مقداری آب سرد
cold cuts گوشت پخته سرد
The food is cold. غذا سرد است.
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to feel cold از سرما یخ زدن
to feel cold احساس سردی کردن
deep cold سرمای ژرف
to get cold feet نامطمئن شدن
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
common cold گریپ نزله
cold front جبهه هوای سرد
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold front پیشان هوای سرد
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold sore تاول تبخالی
cold sores تاول تبخالی
cold fronts جبهه هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
cold war جنگ سرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold shut جوش سرد
common cold زکام
cold cream یکجور مرهم
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
common cold سرماخوردگی
cold shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold-shouldered خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-blooded خون سرد
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
blow cold هوای سرد دمیدن
ice-cold مثل یخ
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
ice-cold فوق العاده سرد
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
asphalt cold اسفالت سرد
ice cold مثل یخ
ice cold فوق العاده سرد
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
throw cold water on <idiom> منع کردن
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
fine cold asphalt اسفالت سرد و نرم
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
give someone the cold shoulder <idiom> با کسی نامهربان بودن
temperate and cold scrub خلنگ زار
temperate and cold scrub خارستان
A cold wind is blowing. باد سردی می وزد
upper cold front جبههوایبسیارسرد
cold upsetting die حدیده چاق گردانی سرد
to pour cold water on سرد کردن
cold water supply انشعاب ابسرد
to throw cold water on نیکو ندانستن وناچیزشمردن
to pour cold water on دلسرد کردن
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
cold work steel فولاد کارسرد
cold air inlet راهدخولهوایخنک
cold heavy water هوایخنکسنگین
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com