English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 12 (2 milliseconds)
English Persian
installs کار گذاشتن
installs نصب کردن
installs منصوب نمودن
installs گماشتن
installs مستقرکردن
installs دایر کردن
installs از کارانداختن وسایل
installs از کارافتادن
installs سوار کردن جادادن
installs امکان نرم افزاری که کد برنامه را از دیسکهای توزیع شده روی دیسک سخت کامپیوتر منتقل میکند و برنامه را تشخیص میدهد
installs قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com