English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
Other Matches
lock the barn door after the horse is stolen <idiom> نوشدارو پس از مرگ سهراب
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
stolen مسروق
stolen مسروقه
stolen مسترق دزدیده
All his belongings were stolen . هرچه داشت بردند (دزدیدند)
stolen goods اموال مسروقه
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
stolen goods مال مسروقه
stolen goods کالای مسروقه
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
receiver of stolen goods مال خر
Her purse was pinched(stolen). کیف پولش را زدند
receiver of stolen goods خریدار مال مسروقه
handing stolen goods اخفاء مال مسروقه
stable اصطبل در طویله بستن
stable جا دادن
stable با ثبات
stable اتومبیلهای مسابقه
stable بی حرکت یا بی تغییر
stable وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
stable پایدار
stable ثابت کردن استوارشدن
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable طویله
stable استوار
stable محکم
stable پایا
stable پایدار پابرجا
stable ثابت
stable باثبات
stable مداوم محک کردن
stable-boy کارگر اصطبل
stable nucleus هسته پایدار
stable isotope ایزوتوپ پایدار
stable growth رشد با ثبات
light stable پایداری نور
light stable ثبات نور
stable-boys کارگر اصطبل
stable empty تعادل بی بار
stable state حالت پایا
stable oscillation نوسان پایدار
livery stable اصطبل مخصوص کرایه دادن اسب یا نگاهداری اسبهای دیگران
stable equilibrium تعادل پایدار
stable airfoil ایرفویل پایدار
stable air هوای پایدار
quasi stable elementry particle ذزه نیم پایدار
quasi stable elementry particle ذره شبه پایدار
late زیاد
late تادیرگاه
late تا دیر وقت اخیرا
late کند
late تازه گذشته
late اخیر
late دیراینده
late دیر
late مرحوم
Nobody was late except me . هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
I am getting late. دارددیرم می شود
Better late than never. <proverb> آهسته برو همیشه برو.
Better late than never! <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb> دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Better late then never. <proverb> تاخیر بهتر از هرگز است .
it is very late خیلی دیرشده است
late متوفی
it is very late بسیار دیر است
to be late دیر رسیدن
of late اخیرا
to be late دیرکردن
he may come late شایددیر بیاید
I am late. من دیر کردم.
he may come late ممکن است دیر بیاید
late <adj.> <adv.> دیر
of late دراین روزها
to be late دیر امدن
iwas late دیررسیدم
keep late hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
to keep late hours دیر خوابیدن
I wI'll come as late as I possibly can . تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
to keep late hours دیر برخاستن
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
Damn it, you are late again! لعنتی باز تو دیر کردی. [دیر آمدی]
It is never too late to mend. هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
iwas late دیرم شد
your late father مرحوم پدرتان
iwas late دیر کردم
of late years دراین چند سال گذشته
what made you so late چه شد که این همه دیر کردید
the widow of the late زن مرحوم .....
the late rains بارانهای اخیر
the late governor فرماندار اخیر
i was up late last night بودم
She procrastinated until it was too late . آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
i was up late last night دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
late maturing دیررس
keep late hours دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
late war جنگ قبلی
It is never too late to mend. <proverb> براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست .
late time زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
It is never too late to learn . <proverb> براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
late cut ضربهای که توپ را به منطقه پشت توپزن می فرستد
late latinu لاتین دورههای بعد
late time زمان سکته انفجار
Is the train from Leeds late? آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
Depending on how late we arrive ... بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
late-Modern architecture [معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
Do you get up early [late] in the morning ? آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
late payment damages خسارت تاخیر تادیه
It is too late . the die is cast . کار از کار گذشته
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
Before it is too late. While there is stI'll time. تا دیر نشده
Dont be late for work. دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
Luchily for me the train was late. خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
lock out حبس کردن
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
lock away درجای قفل شده نگه داشتن
lock in از بیرون در را روی کسی بستن
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
to lock off جدا کردن
lock out قفل کردن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
lock up حبس کردن
lock up بازداشتگاه
lock up حبس
lock up زیر قفل نگه داشتن
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
lock out حبس کردن تحریم کردن
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
lock out بسته شدن کارخانه
lock out تعطیل کارخانه
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
lock up در محلی محصور کردن
lock مانع دستیابی به سیستم یا فایل شدن
lock قفل شدن گیره دریچههای کانال ناو
lock قفل
lock محکم نگهداشتن
lock قفل کردن بستن قفل
lock طره گیسو
lock همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock عمل جلوگیری از نوشتن روی فایل
lock قفل کردن
lock up <idiom> اطمینال کامل از موفقیت
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
lock چفت شدن
lock قفل گلنگدن
lock چفت
to lock out نگاه داشتن
lock دسته پشم
lock قفل چخماق تفنگ
lock چفت و بست مانع
lock سد متحرک
lock سدبالابر چشمه پل
lock محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
lock بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
lock قفل شدن
lock راکدگذاردن
lock بغل گرفتن
to lock out پشت در
horse اسب دار کردن سوار اسب کردن
horse قوه اسب
horse اسبی وابسته به اسب
horse اسب دادن به
saw horse خرک
horse سواره نظام
horse اسب
one horse مخصوص یک اسب بی مایه
one horse یک اسبه
one horse بدتبار
horse اسب مسابقه
horse بالابردن
horse برپشت سوارکردن
horse شلاق زدن
the off horse اسب دست راست
horse around <idiom>
au u. horse اسب شرور
one-horse یک اسبه
the keep of a horse علیق اسب
horse خرک حلقه
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
horse سواراسبی سوار شوید
horse غیرمنصفانه
horse بدوش کشیدن
putlog or lock زیرتختهای
puzzle lock قفل رمزی
arm lock قفلبازو
canal lock سرمتحرککانال
column lock قفلپایه
cycle lock قفلدوچرخه
putlog or lock چوب بست
putlog or lock تیر افقی
safety lock ضامن اسلحه
two bolt lock قفل دو زبانه
under lock and key زیر قفل
vapor lock قطع کامل جریان سیال
time lock گاه قفل
time lock قفل ساعتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com