English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
judge advocate general رئیس دادگاه نظامی
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Other Matches
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
judge advocate اقامه کننده دعوی
judge advocate ضابط دادگستری
judge advocate وکیل مدافع
judge advocate قاضی عسکر
advocate طرفدار
advocate طرفداری کردن
advocate دفاع کردن
advocate حامی
advocate وکیل مدافع
devil's advocate کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate شریک شیطان
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
General manager . Director general . مدیر کل
judge قضاوت کردن
judge داوری کردن فتوی دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
judge قاضی دادرس
judge کارشناس
judge داور
judge داوری کردن
judge قاضی
judge حاکم
judge فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge خبره
judge دادرس
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
To go alone to the judge . <proverb> تنها به قاضى رفتن.
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
stroke judge حرکتتوام بادستوپایحرفهای
service judge داورسرویس
net judge داورتور
line judge خطداوری
judge's stand جایگاهداوری
paddock judge داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
back judge داور در محوطه دفاعی
judge by appearances حکم به فاهر کردن
patrol judge داور برج طول مسیر اسبدوانی
placing judge داور خط پایان
puisne judge دارو جز
puisne judge قاضی پایین رتبه دادرس جز
field judge داور میدان
turning judge داوربرگشت
goal judge داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
impeachment of a judge رد دادرس
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
Judge not , that ye be not judged. <proverb> قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
side judge راهعبورجانبی
ground judge داور زمین شمشیربازی
personal knowledge of the judge علم قاضی
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
net cord judge داور تور
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
foot fault judge کمک داور
People tend to judge by appearances . عقل مردم به چشمشان است
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
The judge remained an honest man all his life . قاضی تمام عمرش درستکار ماند
general کلی
general همگان
general ژنرال ارتشبد
general سرتیپ
general کلی معمولی
general متداول
general جامع همگانی
general عمومی
general عام
in general به طور کلی
general کامپیوتری که قدرت پردازش آن روی برنامههای مختلفی اعمال میشود طبق دستورات نرم افزاری و سخت افزاری آن
general استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
general ثبات داده در واحد پردازش کامپیوتر که میتواند داده را برای عملیات ریاضی و منط قی مختلف ذخیره کند
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general معمولی و نه مخصوص
general سرتیپ سرکرده
general مربوط به همه چیز
general طبقه
general همگانی
general ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general staff ستاد ارتش
general meeting جلسه عمومی
general staff ستاد کل
general principles کلیات
general meeting مجمع عمومی
general specification مشخصات عمومی قرارداد
general reserve احتیاط عمومی
general psychology روانشناسی عمومی
general register ثبات عمومی
general quarters اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
general quarters اسایشگاههای عمومی
general meeting گردهمایی عمومی
general relativity نسبیت عمومی
general representatives نواب عام
general purpose همه منظوره
general purpose بدرد هر کاری خورنده
general purpose هر کاره
general register ثبات کلی
general principles اصول کلی
general porpose کارهای عمومی مصارف عمومی
general mobilization بسیج عمومی
general muster مراسم اجتماعی عمومی
general paralysis فلج عمومی
general overhaul تعمیرات کلی
general outpost پاسدار عمومی
general orders دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general officer امرای ارتش امیران
general officer تیمساران
general paresis جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
general paresis فلج عمومی
general porpose عمومی
general meeting مجمع عمومی شرکت
general message پیام عمومی
general plan نقشه عمومی
general plan نقشه کلی
general partnership شرکت تضامنی
general partner شریک ضامن
general muster شیپور جمع عمومی
general staff ستاد عمومی
lieutenant general سپهدار
new general catalogue فهرست عمومی نوین
paymaster general سررشته دار
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
post general رئیس اداره پست
post general رئیس کل پست
procurator general کفیل خزانه داری
quartermaster general رئیس کل کارپردازی ارتش
treasury general خرانه داری کل
tresury general خزانه داری کل
general delivery پست رستانت
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
general view نگاهکلی
general practice وفیفهپزشکعمومیدراتاقعمل
general public عامهمردم
lieutenant general سپهبد
surgeon general پزشک ارشد
general staff ستادفرماندهی
general stock سهام عمومی
general store فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
general supplies تدارکات عمومی
general supplies اماد عمومی
general support ماموریت عمل کلی
general support پشتیبانی عمومی
general support یکان پشتیبانی عمومی
general tariff تعرفه عمومی
general theory نظریه عمومی
general verdict تصمیم به وجه اطلاق
general welfare رفاه عمومی
surgeon general رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
inspector general بازرس کل
inspector general بازرسی بازرسی کل ارتش
general requirements نیازهای عمومی
general allotment سهمیه عمومی یا کلی
general practitioners همه منظوره
general practitioner پزشک عمومی
general practitioner پزشک بیماریهای عمومی
general practitioner طبیب امراض عمومی
general election انتخابات عمومی
general elections انتخابات عمومی
general strikes اعتصاب عمومی
general strike اعتصاب عمومی
general knowledge علم اجمالی
Attorneys General وزیر دادگستری
Attorneys General دادستان کل
Attorneys General دادستان
adjutant general اجودانی کل
adjutant general اجودانی
general allotment اختصاصات عمومی
general alarm اژیر اعلام خطر عمومی
general act قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
general act سند عمومی
general ability توانایی عمومی
farmer general مستاجرمالیات بخش درفرانسه از7961 تاتشکیل شورای ملی
director general رئیس کل
consul general ژنرال قونسول
brigadier general میرپنج
brigadier general تیمسار سرتیپ
brigadier general سرتیپ
general intent نیت عام
auditor general بازرس کل سر حسابرس کل
auditor general سر ممیز کل
Attorneys General مدعی العموم
Attorney General وزیر دادگستری
directors general مدیر کل
directors general رئیس کل
director general مدیر کل
Governors General استاندار
Governors General والی
Governors General فرماندار کل فرمانفرما
Governors General حاکم کل
Governor General استاندار
Governor General والی
Governor General فرماندار کل فرمانفرما
Governor General حاکم کل
major general امیر تومان تومان اغا
secretary general دبیرکل
Secretary-General دبیرکل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com