English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
labor party حزب کارگر
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
labor درد زایمان
labor حزب کارگر
labor زحمت کشیدن
labor تقلاکردن
labor کوشش کردن
labor نیروی کارگری
labor نیروی انسانی
labor زحمت کوشش
labor using کاربر
labor کارگر عمله
labor رنج
labor کار
labor mobility تحرک نیروی کار
labor intensive کارطلب
labor relations روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
labor intensive کاربر
labor intensity کاربری
labor income درامدهای کار
labor force نیروی کار
labor productivity بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor laws قوانین کار
labor market بازار کار
labor productivity بازدهی نیروی کار
labor power توان نیروی کار
labor intensity کارطلبی
labor pain درد زایمان
labor organization سازمان کارگری
labor movement جنبش کارگری
mobility of labor تحرک نیروی کار
labor economics اقتصاد کار
labor cost هزینه کار
division of labor تقسیم کار
embodied labor کار مجسم
exploitation of labor استثمار کارگر
exploitation of labor بهره کشی کارگر
inflow of labor جریان ورود کارگر
hours of labor ساعات کار
forced labor کار اجباری
labor agreement موافقتنامه کار
hard labor اعمال شاقه
labor contract قرارداد کار
labor camp اردوگاه کار
labor boycott دست از کارکشیدن
labor boycott تحریم کار
labor augmenting کارافزا
labor agreement قرارداد کار
cheap labor کار ارزان
cheap labor نیروی کار ارزان قیمت
forced labor بیگاری
labor unions اتحادیه کارگری
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
labor theory of value نظریه ارزش کار
labor union سندیکای کارگری
labor union اتحادیه کارگری
labor union اتحادیه کارگران
labor theory of value تئوری ارزش کار
out flow of labor خروج نیروی کار
nonproductive labor کار غیر مولد
unskilled labor کارگر غیرماهر
unskilled labor نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
unskilled labor نیروی کار ساده
labor turnover نقل و انتقال کارگری
underutilization of labor کم بهره گیری از کارگر
supply of labor عرضه کار
quantity of labor مقدار کار
nonproductive labor کار بی حاصل
labor saving کاراندوز
labor service سازمان کار
labor unions اتحادیه کارگران
labor of love <idiom> انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
labor service اداره کار
labor shortage کمبود نیروی کار
labor service اتحادیه کارگران
labor movement نهضت کارگری
labor unions سندیکای کارگری
labor slowdown کندی کار
labor saving devices ابزارهای کاراندوز
labor saving techinque فن کاراندوز
value of marginal product of labor ارزش تولید نهائی کار
dual labor market بازار کار دوگانه
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
to labor [American English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
international division of labor تقسیم کار بین المللی
horizontal labor mobility تحرک افقی کارگر
women labor force نیروی کار زنان
total labor force کل نیروی کار
agricultural labor productivity بهره دهی کارگر کشاورزی
labor intensive goods کالاهای کاربر
labor intensive production تولید کاربر
active labor force نیروی کار فعال
labor capital ratio نسبت کار به سرمایه
ratio of capital to labor نسبت سرمایه به کار
unit cost of labor هزینه واحد کار
marginal disutility of labor عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
rural labor force نیروی کار روستائی
child labor laws قوانین کار کودکان
capital labor ratio نسبت سرمایه به کار
labor participation rate نرخ مشارکت نیروی کار
Department of labor [American English] اداره کار
marginal physical product of labor محصول فیزیکی نهائی کار
labor augmenting tednological progress پیشرفت تکنولوژی کارافزا
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
party قسمت
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
the a party مدعی خصم
the a party طرف مخالف
party پارتی متخاصم
party طرفدار
party طرف یارو
party مهمانی دادن یارفتن
party تیم
party گروه
party عده نظامی
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party هیات
party طرف شریک
third party شخص ثالث
party مهمانی
party دسته متشکل جمعیت
party بزم
party حزب
party دسته همفکر
party بخش
party دسته
reconnaissance party قسمت شناسایی
reconnaissance party گروه شناسایی
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear party عقب دار
rear party قسمت عقبه
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party حزب جمهوریخواه
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
to throw a party مهمانی دادن
shipwright's party گروه تعمیرات
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
side party گروه رنگ زن
special party گروه ویژه
raiding party قسمت مامور کمین
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
party parpet دست انداز مشترک
party parpet جانپناه مشترک
party spirit تعصب حزبی
party spirit طرفداری حزبی
party spirit روحیه تحزب
party to a lawsuit خصم
party to a suit طرف دعوی
party to a suit متداعی
party to a transaction متعامل
permanent party پرسنل دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
rading party قسمت مامور دستبرد
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
supply party گروه تدارکات
party politics حزب بازی
opposition party حزب مخالف [سیاست]
party politics سیاست بازیهای حزبی
search party گروه پیگرد
search party دستهی جستار گرد
dinner party میهمانیشام
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
Liberal Party حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
Liberal Party فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
party political مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
to join a party عضو حزبی شدن
To jazz up the party . مجلس را گرم کردن
winning party دادبرده
winning party محکوم له
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
the lead of a party پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party حزب یا دسته ازادی خواه
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
third party insurance بیمه شخص ثالث
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor فروشنده دسته سوم
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
evening party شب نشینی
an eveing party شب نشینی
fire party تیم اطفای حریق
advance party قسمت پیشرو
advance party گروه پیشرو
adherence to party هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
injured party طرف خسارت دیده
injured party طرف صدمه دیده
house-party مجالس خانگی
house-party دوره خانگی
house party مجالس خانگی
house party دوره خانگی
garden party گاردن پارتی
party lines خط دستهای
party lines مرز مشترک
party lines خط مشترک
party lines خط خصوصی تلفن
beach party تیم ساحل
intervance of third party ورود ثالث
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com