Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 157 (7 milliseconds)
English	Persian
labor saving techinque	فن کاراندوز
Other Matches
labor saving	کاراندوز
labor saving devices	ابزارهای کاراندوز
saving	نجارت دهنده
saving	رستگار کننده پس انداز
saving	پس انداز
saving	صرفه جویی
saving	قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
saving	خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
intended saving	پس انداز مورد انتظار
ex post saving	واقعی
ex post saving	پس انداز
saving function	صورت مقدار پس انداز درامدشخص
ex ante saving	پس انداز
saving institutions	موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
saving motive	انگیزه پس انداز
saving ratio	نسبت پس انداز
saving your reverence	دورازجناب شما
cost saving	درامد حاصل از تقلیل هزینه
saving function	تابع پس انداز
saving equation	معادله پس انداز
saving bank	بانک پس انداز
saving rate	نرخ پس انداز
saving account	حساب پس انداز
private saving	پس انداز خصوصی
planned saving	پس انداز برنامه ریزی شده
personal saving	پس انداز شخصی
permanent saving	پس انداز دائمی
net saving	پس انداز خالص
negative saving	پس انداز منفی
national saving	پس انداز ملی
forced saving	پس انداز اجباری
compulsory saving	پس انداز اجباری
ex ante saving	پیش بینی شده
gas saving	صرفه جویی در مصرف بنزین
face-saving	آبرو نگهدار
face-saving	مراعات کنندهی فواهر
labour saving	کار کم کن رنج گاه
labour-saving	کار کم کن رنج گاه
saving grace	وجدان
actual saving	پس انداز واقعی
aggregate saving	پس انداز کل
rate of saving	نرخ پس انداز
theory of saving	نظریه پس انداز
I'm saving up for a new bike.	من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
theory of saving	نظریه مربوط به پس انداز
He is saving his money.	پولهایش راجمع می کند
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
energy saving bulb	حبابحافظانرژی
net business saving	پس انداز خالص شرکتها
daylight saving time	ساعت تابستانی
wealth saving relationship	رابطه ثروت و پس انداز
daylight saving time	افزودن یک ساعت بر ساعات روز
saving and loan associations	شرکتهای پس انداز و وام
soil saving dam	سد محافظ خاک
capital saving technique	فن تولید سرمایه اندوز
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
labor using	کاربر
labor	تقلاکردن
labor	درد زایمان
labor	نیروی کارگری
labor	کوشش کردن
labor	کار
labor	رنج
labor	زحمت کوشش
labor	کارگر عمله
labor	حزب کارگر
labor	زحمت کشیدن
labor	نیروی انسانی
labor service	اداره کار
labor party	حزب کارگر
labor shortage	کمبود نیروی کار
labor service	اتحادیه کارگران
labor service	سازمان کار
labor productivity	بهره دهی نیروی کار قدرت تولیدنیروی کار
labor productivity	بازدهی نیروی کار
labor relations	روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
labor power	توان نیروی کار
labor slowdown	کندی کار
labor theory of value	نظریه ارزش کار
labor theory of value	براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
unskilled labor	نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
unskilled labor	نیروی کار ساده
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
supply of labor	عرضه کار
unskilled labor	کارگر غیرماهر
quantity of labor	مقدار کار
out flow of labor	خروج نیروی کار
nonproductive labor	کار بی حاصل
nonproductive labor	کار غیر مولد
labor turnover	نقل و انتقال کارگری
labor theory of value	تئوری ارزش کار
labor of love <idiom>	انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
labor union	اتحادیه کارگری
embodied labor	کار مجسم
labor union	سندیکای کارگری
exploitation of labor	استثمار کارگر
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
forced labor	کار اجباری
forced labor	بیگاری
hard labor	اعمال شاقه
hours of labor	ساعات کار
inflow of labor	جریان ورود کارگر
labor agreement	موافقتنامه کار
labor agreement	قرارداد کار
division of labor	تقسیم کار
cheap labor	نیروی کار ارزان قیمت
cheap labor	کار ارزان
labor union	اتحادیه کارگران
labor unions	سندیکای کارگری
labor unions	اتحادیه کارگری
labor unions	اتحادیه کارگران
labor augmenting	کارافزا
labor intensive	کارطلب
mobility of labor	تحرک نیروی کار
labor income	درامدهای کار
labor intensity	کاربری
labor mobility	تحرک نیروی کار
labor intensity	کارطلبی
labor intensive	کاربر
labor market	بازار کار
labor laws	قوانین کار
labor economics	اقتصاد کار
labor movement	جنبش کارگری
labor movement	نهضت کارگری
labor boycott	تحریم کار
labor boycott	دست از کارکشیدن
labor camp	اردوگاه کار
labor pain	درد زایمان
labor force	نیروی کار
labor organization	سازمان کارگری
labor contract	قرارداد کار
labor cost	هزینه کار
labor intensive goods	کالاهای کاربر
value of marginal product of labor	ارزش تولید نهائی کار
labor intensive production	تولید کاربر
women labor force	نیروی کار زنان
to labor [American English]	در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
labor rich country	کشور با نیروی کار فراوان
active labor force	نیروی کار فعال
labor capital ratio	نسبت کار به سرمایه
international division of labor	تقسیم کار بین المللی
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
rural labor force	نیروی کار روستائی
marginal disutility of labor	عدم رضایت نهائی کار نارضامندی نهائی کار
labor participation rate	نرخ مشارکت نیروی کار
dual labor market	بازار کار دوگانه
child labor laws	قوانین کار کودکان
ratio of capital to labor	نسبت سرمایه به کار
unit cost of labor	هزینه واحد کار
total labor force	کل نیروی کار
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
Department of labor [American English]	اداره کار
labor augmenting tednological progress	پیشرفت تکنولوژی کارافزا
Ministry of Labor and Social Affairs .	وزارت کار ؟ امور اجتماعی
marginal physical product of labor	محصول فیزیکی نهائی کار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com