English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (10 milliseconds)
English Persian
labour policy سیاست استخدام کارکنان
Other Matches
labour کارگر
labour تقلاکردن
f.labour بیگاری
labour کار
labour رنج
labour زحمت کوشش
labour حزب کارگر
labour زحمت کشیدن
labour کوشش کردن
labour نیروی انسانی
in labour در حال زایمان
in labour سر زا
labour درد زایمان
labour کارگر عمله
forced labour کار اجباری
common labour کارگر عمومی
labour union اتحادیه کارگران
casual labour کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
manual labour امضای دستی
unpaid labour بیگار
unpaid labour بیگاری
unskilled labour کارهایی که استادی
unskilled labour کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
labour code قانون کار
bonded labour کارکردندرقبالپولیکهقبلاقرضگرفتهشده
forced labour بیگاری
statute labour بیگاری
statute labour کار اجباری
direct labour دستمزد مستقیم
statute labour بیگار
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
day labour کار روزمزد
date labour کار روز مزد
labour law قانون کار
skilled labour کارگر ماهر
indirect labour کار غیرمستقیم
unskilled labour نخواهد
labour law حقوق کار
labour office اداره کارگزینی
premature labour زاییمان پیش از موعد طبیعی
labour act قانون کار
labour force مردمیکهتوانائیکارکردندارند
labour market متقاضیکار
labour-saving کار کم کن رنج گاه
labour-intensive صنعتیکهبهتعدادکارگرزیادینیازمنداست
casual labour کارگر اتفاقی
labour day روز کارگر
division of labour تقسیم کار
Labour Party حزب کارگر
hard labour اعمال شاقه
divisions of labour تقسیم کار
labour saving کار کم کن رنج گاه
slave labour بردهداری
labour intensive industry صنعت کاربر
child labour legislation قانون مربوط به کارخردسالان
labour is often the father of pleasure <proverb> مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
to labour [British English] در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
policy بیمه نامه
policy خط مشی روش
policy رویه
policy خط مشی سیاستمداری
policy مصلحت اندیشی
policy خط مشی
policy کاردانی
policy بیمه نامه ورقه بیمه
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
policy سند معلق به انجام شرطی
policy اداره یاحکومت کردن
policy سیاست
policy مسلک سیاست
policy تدبیر
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy implication کابرد سیاستی
policy book کتاب روشها
policy book پرونده خط مشیها
outward looking policy سیاست برون نگر
ostrich policy رویه کبک
policy instrument ابزار اجرای سیاست
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy file پرونده خط مشیها و دستورات
policy dilemma معمای سیاستی
policy holder دارنده بیمه
policy implication کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
ostrich policy سیاست خود فریبی
open policy بیمه نامه قابل تغییر
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
policy holder دارنده بیمه نامه
policy makers سیاست گذاران
policy objectives اهداف سیاستی
time policy بیمه نامه مدت دار
to a dapt a policy رویهای اتخاذ کردن
to u. a policy of insurance سند بیمه
to u. a policy of insurance رابکسی دادن
underwrite policy بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy بیمه نامه با ارزش معین
voyage policy قرارداد اجاره کشتی
voyage policy بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
wage policy سیاست دستمزد
wagering policy بیمه قماری
endowment policy بیمهی عمر
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
the policy of the government سیاست دولت
the policy of the government رویه دولت
policy objectives اهداف موردنظر
policy of contianment سیاست تحدیدی
policy options انتخابهای سیاستی
policy options انتخابهای مورد نظر
pricing policy سیاست قیمت گذاری
public policy سیاست عمومی
re assurance policy قرارداد بیمه اتکایی
social policy سیاست اجتماعی
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
take out an insurance policy قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy سیاست مالیاتی
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
policy making سیاست گذاری
blanket policy بیمه نامه جامع
development policy سیاست توسعه
income policy سیاست درامدی
economic policy سیاست اقتصادی
employment policy سیاست اشتغال
evacuation policy روش تخلیه پزشکی
evacuation policy خط مشی اخراجات پزشکی
expansionary policy سیاست انبساطی
financial policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالی
commercial policy سیاست بازرگانی
budgetary policy سیاست بودجهای
policy-making سیاست گذاری
insurance policy قرارداد بیمه
insurance policy بیمه نامه
insurance policy سند بیمه
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
bearer policy بیمه نامه بدون نام
blanket policy بیمه نامه کلی
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
fiscal policy سیاست مالیاتی
open policy بیمه نامه باز
income policy سیاست مربوط به درامدها
national policy سیاست ملی
monetary policy سیاست پولی
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
national policy خط مشی ملی
mixed policy بیمه نامه مختلط
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
foreign policy سیاست خارجی
floating policy بیمه نامه متغیر
foreign policy خط مشی عمل خارجی
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
health policy سیاست بهداشتی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
anti inflationary policy سیاست انقباضی
anti inflationary policy ضد تورمی
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
anti development policy سیاست ضد توسعه
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
active fiscal policy سیاست مالی فعال
open door policy سیاست درهای باز
scorched-earth policy نابودکردنوازبینبردن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
pure monetary policy سیاست پولی خالص
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
decision making policy سیاست تصمیم گیری
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
easy money policy سیاست گشایش پول
begger my neighbour policy سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
the open door policy سیاست دروازههای باز
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
insured, policy holder بیمه شده
comprehensive insurance policy بیمه نامه جامع
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
He sought, if without much success, a social policy. او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com