English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
leading edge flap لبهبرجستهباله
Other Matches
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
leading edge لبه حمله
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه راهنما
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
flap قسمت اویخته هر شیئی
flap ضربه
flap slat
flap فلپ
flap در پوش مستراح فرنگی
flap اویخته وشل
flap باله هواپیما
flap دری وری گفتن
flap پرزدن
flap بال وپرزدن مرغ بهم زدن
flap برگه یا قسمت اویخته زبانه کفش
flap لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
flap صدای چلپ
jet flap فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
mid flap فلپ میانی
mud flap گلگیر
cowl flap فلپهای پوشش موتور
dive flap ترمز هوایی از نوع فلپ
flap angle زاویه فلپ
flap eared اویخته گوش
flap eared دالگوش
kruger flap فلپی در لبه حمله که بخشی از سطح تحتانی بال را تشکیل میدهد
flap valve شیر یک طرفه
flip flap یکجورترقه یا اتش بازی پشتک
flip flap معلق
fly flap مگس ران
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
flap gate دریچه یک طرفه
plain flap فلپ ساده
fly flap مگس پران
zapp flap شکل ابتدائی فلپهای لبه فرار
table flap قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
tabbed flap فلپی که لبه فرار ان لولا شده و تا زاویهای بزرگتراز زاویه اصلی بطرف پایین منحرف میشود
body flap زبانهبدنه
flap pocket جیبلبهدار
front flap زبانهجلویی
gun flap یقهشکاری
plain flap فلپی که لایه فراربال را تشکیل میدهد
variable camber flap فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
gill type flap فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
flap hydraulic jack جکهیدولیکبالههواپیما
internally blown flap فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
fuel tank flap درباکبنزین
in leading در مرحله شاگردی یا نوچگی
leading جداکردن سطرها
leading zero رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
leading فاصله خطوط
leading نفوذ
leading عمده برجسته
leading پیشتاز
leading راهنمایی
leading مقدم
leading هدایت
leading zero صفر مقدم
leading فضای بین خط وط متن چاپ شده یا نمایش داده شده
leading عمده
leading string ریسمانی که پیشتر کودکان رابوسیله ان راه رفتن می اموختند
leading diagonal قطر اصلی [ریاضی]
leading sectors بخشهای پیشگام
leading lady ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
leading in wire سیم انشعاب
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
leading case نمونه یاسابقه قضائی
leading current شدت پیش افتاده
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
leading man هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
leading marks نشانههای هدایت
leading nations ملتهای بزرگ
leading point نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
leading region نواحی پیشرو
leading seaman مهناوی یکم
leading sectors بخشهای پیشرو
leading ship ناو نوک
leading line خط هدایت هواپیما
leading line خط هادی
leading lights چشم و چراغ
leading lights شمع محفل
leading lights عضو مهم
leading light چشم و چراغ
leading light شمع محفل
leading light عضو مهم
leading point نقطه نشانه روی
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
leading insurer بیمه گر اصلی
leading zeros صفرهای مقدم
desired leading مسیر مطلوب
leading articles کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading question سوال تلقینی
leading questions پرسش راهنمایی کننده
leading article کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading article سرمقاله
leading question پرسش راهنمایی کننده
leading articles سرمقاله
leading questions سوال تلقینی
leading official سرداور
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
leading lady or man بازیگر عمده
By international standards Germany maintains a leading role. در معیارهای بین المللی آلمان نقش پیشرو دارد.
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge دوره
edge به کار می رود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge کناره تیزی
edge نبش
to take the edge off سست کردن
to take the edge off کم زور کردن
edge برندگی
edge لبه
edge : کنار
edge تیزی
inner edge لبهداخلی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
on edge بی صبر
take the edge off <idiom> رنجاندن
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
on the edge of درشرف
edge کم کم پیش رفتن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
have an edge on <idiom> سود بردن
on edge مشتاق
edge اریب وار پیش رفتن
edge کناره
edge یال لبه
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge لبه دار کردن
razor edge تیز
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge محل افتراق
straight edge خط کش
razor edge موقعیت بحرانی
reference edge لبه مرجع
straight edge قد
straight edge لبه مستقیم
knife edge لبه تیغ
straight edge کشو
hob edge قابگاز
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife edge لبه کارد
mantle edge لبهپوسته
notched edge لبهدندانه
outer edge لبهبیرونی
tail edge نوکلبه
edge length درازای لبه [ریاضی]
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge-moulding گچ بری لبه
edge-roll ابزار سه ربع گرد
knife edge تیغه در
knife edge لبه چاقو
straight edge شمشه
tool edge پخ
top edge لبه فوقانی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
knife-edge لبه تیغ
knife-edge لبه چاقو
knife-edge تیغه در
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه کارد
fore edge لبهجلوییکتاب
edge-shaft میله ستون لبه
razor edge دم
deckle edge لبه صاف کاغذ
edge sharpening دقیق کردن لبه
edge stone سنگ نبشی
edge stone سنگ نبش
edge stress تنش تیغه
edge tool الت برنده
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge weld جوش لبهای
edge welding جوشکاری دورهای
edge zone اطراف لبه
edge zone ناحیه لبه
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge لبه نازک
built up edge لبه مخصوص نصب
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge rope طناب کناری
doubled edge لب گردان
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
edge beam تیر کناری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com