Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
Other Matches
paste
سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste
درج وصله
paste
الصاق
paste
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste
عمل گرفتن یک بخش از متن با داده از یک نقط ه و درج آن در نقط ه دیگر.
paste
چسباندن
paste
چسب زدن به خمیر زدن
paste
خمیر
paste
چسب
paste
سریش
paste
گل یاخمیر
paste
وصله کردن
paste
نوعی شیرینی چسباندن
aluminum paste
تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند
puff paste
خمیر پف دار
puff paste
ادم توخالی
cut and paste
عمل گرفتن بخشی از متن یا داده از یک نقظه و درج در آن چیز دیگر
cut and paste
بریدن و چسباندن
lime paste
چسب اهک
Paste Special
در یک متن
Paste Special
درج یک شی خاص
library paste
نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
paste board
مقوا
lime paste
خمیر اهک
lime paste
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
foundation paste
شفته
library paste
چسب نشاستهای
puff paste
نان شیرینی پف کردن
puff paste
پفک
puff paste
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
ادم پفکی
scissors and paste
تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
cement paste
خمیر سیمان
tooth paste
خمیر دندان
thieving paste
مایع مخصوص اغشتن شاغول اندازه گیری عمق مخزن ناو
to paste something with paper
کاغذ روی چیزی چسباندن
paste board
کارت
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
to paste up a playbill
اگهی نمایش بدیوارزدن
paste wood filler
بتونه چوب
saturated soil paste
خمیر خاک اشباع
to copy
در امتحان
[با نگاه کردن روی همسایه]
تقلب کردن
copy
رونویس کردن
copy
نسخه برداری
copy
نمونه ساختن
copy
کپیه کردن رونویسی کردن
copy
استنساخ کردن
copy
نگهبان مخابراتی
copy
پست به گوش نگهبان به گوش نسخه برداری کردن نسخه دوم
copy
سواد
copy
کپیه
copy
نسخه
copy
نمونه
copy
جلد
copy
رونوشت
copy
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copy
کپی برداری
copy
کپی
copy
دستور سیستم عامل که محتوای یک فایل را روی فایل دیگر در رسانه ذخیره سازی کپی میکند
copy
بدل سازی کردن
certified copy
رونوشت گواهی رسمی شده
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
examined copy
نسخه بررسی شده
copy for private use
نسخه برای استفاده شخصی
The painting is only a copy.
این نقاشی فقط کپی
[از اصل]
است.
office copy
رونوشت مصدق
make a copy of
رونوشت برداشتن
make a copy of
سواد برداشت
soft copy
نسخه غیر ملموس
soft copy
نسخه غیر چاپی
straightforward copy
کپیه عین اصل
tape copy
پیام نوار شده
tape copy
پیام ضبط شده روی نوارضبط
true copy
رونوشت مطابق با اصل
copy quantity
مقدارکپی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
She is a bit too copy .
خیلی ناز دارد ( ناز میکند )
cheap copy
بدل قلابی
presentation copy
نسخه قدیمی
hard copy
نسخه ملموس خروجی چاپی
fair copy
نسخه درست
certified copy
سواد مصدق
certified copy
رونوشت مصدق
cetified copy
رونوشت مصدق
copy book
دفتر کپیه
copy editing
ویرایش کپی
copy fitting
مطابقت کپی
copy holder
گیره کاغذ
carbon copy
رونوشت کاربنی
copy machining
الگوتراشی
backup copy
نسخه پشتیبان
authorization to copy
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
attested copy
رو نوشت مصدق
pirate copy
نسخه غیر قانونی چاپ شده
backup copy
کپی پشتیبان روگرفت پشتیبان
pirate copy
نسخه سرقت شده
carbon copy
ورق کاربن
carbon copy
رونوشت
carbon copy
کپی نسخه غیراصل
abdominos'copy
شکم بینی
copy milling
الگوتراشی
cetified copy
سواد مصدق
copy protection
جلوگیری از اعمال کپی
copy protection
حفافت دربرابر کپی
hard copy
نسخه چاپی
dead copy
اخبارچیده شده
dead copy
اخبارکهنه
exact copy
رونوشت عین
copy protection
محافظت از کپی
foul copy
چرک نویس
foul copy
مسوده
copy protect
یچی که مانع از کپی گرفتن از دیسک میشود
copy protect
یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک
copy plot
تکثیر از روی نسخه اصلی
blind copy receipt
در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
He's a carbon copy of his father.
کپی پدرش است.
press copy book
دفتر کپیه
copy letter book
دفتر کپیه
fair or clean copy
پاکنویس
copy output mode
روکشخروجیکپی
hard-copy output
نسخه
[خروجی]
چاپی
rough or foul copy
چرک نویس
blind carbon copy
در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
copy of his letter is here with enclosed
رونوشت نامه وی ضمیمه است
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to live through something
تاب چیزی را آوردن
live
به سر بردن
live down
<idiom>
جبران خطاواشتباه
live it up
<idiom>
روز خوبی راداشته باشید
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
where do you live
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید
to live through something
چیزی را تحمل کردن
live-in
سرخانه
live-in
زیست کننده در محل کار
to live in
پیش استاد یا کارفرمای خودغذا خوردن
live
: زندگی کردن زیستن
live
تیراندازی جنگی
live
برقدار
live
تحت پتانسیل
live
جریان دار
live down
باخاطرات زنده ماندن
live on
بزندگی ادامه دادن
live
زنده کردن
live on
بازهم زنده بودن
live
مهمات جنگی
live
فشنگ جنگی
live
زنده
live
دایر
live
زنده بودن
live
:زنده
live
موثر
live
سرزنده
colour hard copy device
اسباب نسخه چاپی رنگی
live exercise
تمرین با تیر جنگی
live data
داده موثر
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
live forever
زندگی ابدی
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
live forever
ابرون گس
live forever
ابرون ریشه دار
live load
بارزنده
How many people live here ?
چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
To live off ones capital .
ازمایه خوردن
live lining
ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
How can you know the value of water -you who live .
<proverb>
تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
live bearing
زنده زا
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
does your father live
ایا پدر شما زنده است
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
live ball
توپ در جریان
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
live ammunition
مهمات جنگی
live stock
مواشی وگاووگوسفندی که برای کشتاریافروش پرورش شود احشام
live bag
توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
live ball
توپ زنده
To live in affluence .
درنازونعمت زندگه کردن
to live in luxury
درنعمت زیستن
to live fast
ولخرجی کردن
to live fast
خوش گذرانی کردن
to live extempore
کردی خوردی زندگی کردن
to live extempore
دست بدهن بودن یازندگی کردن
live round
تیر جنگی
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
live wire
آدم پر حرارت و با پشتکار
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
live wires
سیم برقدار
live out the night
شب را بسر بردن
to live in a small way
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
to live in luxury
خوش گذرانی کردن
to live in privacy
تنهازیستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com