Dictiornary-Farsi | lrish soda bread | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 108 (6 milliseconds)

English	Persian
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی


Other Matches

soda	کربنات سدیم
soda	جوش شیرین
soda	جوش شیرین سودا
soda	قلیا
soda	لیموناد
silicate of soda	سدیم سیلیکات
soda solution	محلول جوش شیرین
soda siphon	بطریمخصوصکهلیمونادبافشارازداخلآنبیرونمیریزد
carbonate of soda	جوهر قلیا
carbonate of soda	کاربنات دوسود
soda jerk	لیموناد فروش
soda pop	نوشیدنی غیر الکلی
washing soda	کربنات سدیم بلورین
soda cracker	بیسکویت دارای سودا وشیر ترش
soda biscuit	بیسکویت دارای سودا وشیر ترش
club soda	رجوع شود به water soda
nitrate of soda	نینرات بی کربنات دوسود
caustic soda	رجوع شود به hydroxide sodium
silicate of soda	شیشه مایع
baking soda	بی کربنات سدیم
baking soda	جوش شیرین
soda fountain	مغازه لیموناد فروشی
soda fountains	شیرمخصوص لیموناد و سودا
bicarbonate of soda	جوش شیرین
soda water	مشروب غیر الکلی گاز دار لیموناد
soda fountain	شیرمخصوص لیموناد و سودا
caustic soda	سود سوزآور [ماده قلیایی در رنگرزی]
soda fountains	مغازه لیموناد فروشی
soda water	سودا
ice-cream soda	یکنوعدسر
cubic or soda nitre	نیترات دو سود
bread	نان زدن به
bread alone	فقط نان
bread alone	نان خالی
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread	نان
bread	قوت
bread alone	تنها نان
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی نان بری
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards	تختهی نان بری
milk bread	نانشیرنی
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
bread-bin	ناندانی-جانانی
wholemeal bread	نانحجیم
whole wheat bread	انواعنانسفید
pumpernickel bread	نانتکه
pitta bread	ناننازک
unleavened bread	نانتخت
oat bread	نان جو
Greek bread	نانیونانی
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
black bread	نانسیاه
To bake bread.	نان پختن
bread and butter	وسیله معاش
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
bread knife	کارد نان بری
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
st john's bread	خرنوب
barley bread	نان جوین
barley bread	نان جو
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
swine bread	پنجه مریم
bread and butter	نان وپنیر
duily bread	رزق
light bread	نان سفید
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
wheat bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
leavened bread	نان ور امده
wheaten bread	نان گندم
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
light bread	نان سهل الهضم
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
lndian chapati bread	نانچپتیهند
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
lndian naan bread	نانهندی
American white bread	نانسفیدآمریکایی
American corn bread	نانذرتآمریکایی
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
Russian black bread	نانسیاهروسی
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است

lrish soda bread

نانسوادیایرلندی