English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
multi section type rotary switch سوئیچ گردان نوع چند مقطعی
Other Matches
rotary type regulator رگولاتورنوع گردان
rotary type regulator تنظیم کننده گردان
rotary switch گزینه چرخشی
rotary switch کلید دورانی
rotary switch کلید گردان
rotary switch کلیدگردان
rotary switch کلید دوار
multi way switch کلید تبدیل
multi way switch کلید چند راهه
multi circuit switch کلید سری
rotary چرخشی
rotary گردنده
rotary دوار
rotary گردان
rotary گردنده چرخنده
rotary ماشین چرخنده
rotary دورانی
rotary klin کوره دوارسیمان
rotary shear قیچی گردان
rotary selector سلکتور گردان
rotary pump پمپ گردان
rotary pump پمپ دورانی
rotary klin کوره گردان
rotary motion حرکت دایرهای
rotary table میز گردان
rotary hoe کجبیلچرخشی
rotary file پروندهچرخشی
rotary engine موتوردوار
rotary current جذر و مد چرخنده
rotary wing هواپیمای بال گردان
rotary wing بال گردان
rotary valve شیر دوار
rotary valve شیر چرخان
rotary furnace کوره گردان
rotary furnace کوره دوار
rotary discharger تخلیه گر گردان
rotary current جریان گردان
rotary crane جراثقال گردان
rotary converter مبدل دوار
rotary converter مبدل گردان
rotary converter تبدیل گر گردان
rotary axis محور دوار
rotary kiln کوره گردان
rotary pursuit پیروی سنج چرخان
rotary drum طبلک گردان
rotary drill گمانه زن گردشی
rotary drill مته
rotary drilling حفاری دورانی
rotary evaporator تبخیرکننده چرخان
rotary field میدان دوار
rotary spark gap دهانه جرقه گردان
cylinderical rotary valve شیر گردان
rotary wing aircraft هواپیما با بال گردنده
rotary heat furnace کوره با اتشدان گردان
rotary field motor موتور القائی
rotary beam antenna انتن گردان
rotary cement klin کوره سیمان دوار
rotary drum mixer مخلوط کننده طبلکی
mud flush rotary حفاری اورانی
rotary drum mixer میکسراستوانهای بتن
rotary piston machanism مکانیزم پیستون دوار
rotary piston compressor کمپرسور پیستون دار
rotary phase converter تبدیل گر فاز گردان
multi- در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi- دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
multi سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
multi دستوری که حاوی بیش از یک آدرس باشد.
multi- سیستم کامپیوتری که به چندین کاربر اجازه دستیابی به یک فایل یا برنامه در یک زمان میدهد
snow blower [rotary snowplough] برف خور
transmission of the rotary motion to the rotor ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
multi contact چند قطبی
multi-millionaires بسیار ثروتمند
multi stage چند طبقه
multi disk وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
multi stage چند مرحلهای
multi disk سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
multi disk مربوط به چندین نوع دیسک
multi-millionaires بسیار پولدار
multi-millionaire بسیار ثروتمند
multi-millionaire بسیار پولدار
multi purpose چند منظوره
multi level چند سطحی
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
multi mate مالتی میت
multi meter سنجه چند کاره
multi ply چند لا
multi pass چند گذری
multi platform که روی سخت افزارهای مختلف اجرا میشود
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
multi address با چند نشانی
multi user چند کاربری
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multi-coloured چندرنگه
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multi tasking اجرای چندین کار
multi channel چند کاناله
multi-storey چندطبقه
multi valued چند ارز
multi way machine دستگاه چند راهه
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
multi tone horn بوق با اصوات مختلف
multi user system سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
multi prupose project طرح چند منظوره
multi variate analysis تحلیل چند متغیره
multi purpose machine ماشین چند کاره
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
multi stage press پرس چند طبقه
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
multi statement line خط ی از برنامه کامپیوتری که حاوی بیشتر از یک دستور یا عبارت است
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
multi strand machine دستگاه چند رشتهای
multi speed motor موتور چند سرعتی
multi span bridge پل چند دهانه
multi segment magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
multi terminal system سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
multi scan monitor مشابه 6632
multi rate meter کنتور با چند نرخ مختلف
multi stage production تولید چند مرحلهای
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
multi electrode valve لامپ چند قطبی
multi-ply yarn نخ چند لا
multi contact plug دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
multi-purpose ladder نردبانچندمنظوره
multi conductor cable کابل افشان
multi conductor cable کابل چند رشتهای
multi color recorder نگارنده چند رنگ
multi chamber klin کوره چند محفظهای
multi-chain necklaces گردن بند چند زنجیره
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
multi blade grap قلاب چند تیغه
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
multi-ply plywood تختهچندخط
A multi-storey building. ساختمان چندین طبقه
multi line spectrum طیف چند خطی
multi level planning برنامه ریزی چند سطحی
multi layer weld جوشکاری چند لایه
multi bus system معماری کامپیوتر که باس سریع بین CPU و حافظه اصلی و یک باس کند تر بین CPU و سایر وسایل جانبی دارد
multi layer coil سیم پیچی چند لایه
multi jet blowpipe بوری چند شعله
multi grid tube لامپ چند شبکه
multi flame burner اجاق چند شعله
multi-storey car park پارکینگ طبقاتی
multi strike printer ribbon ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
multi span deap beam تیر تیغه چند دهانه
multi-storey car park پارکینگ چند طبقه
multi spindle drilling machine ماشین مته با چند هرزگرد
perveance of a multi electrode valve(tub پروه انس لامپ چند قطبی
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
section نیمرخ
section بره
section رسد
section جوخه
section بخش
section رسددریایی یا هوایی
section رسدتوپخانه
section قسمت
section شعبه
t section عضو " T "
z section پروفیل "زد"
section out شکستن موج بطور ناهموار
section بخش قسمت
section برشگاه
section قبضه توپ
section مقطع
section برش
section قطعه
section دسته
section گروه دایره
section قسمت قسمت کردن برش دادن
section بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
t section پروفیل " T "
he is not of that type جنم انراندارد
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
type فرمان TYPE
type نوع خون
type با ماشین تحریر نوشتن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
type باسمه ماشین تحریر
type کلیشه
type حروف چاپی حروف چاپ
type گونه الگو
type رقم
type نمونه
type تیره
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
type متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
type متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
type سنخ تیپ
type ساختمان
type مدل
type قسم
type قبیل
type of use نمونه کاربرد
type نوع
type سنخ
type نوع خون را معلوم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com