Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English
Persian
non cash share
سهم غیر نقدی
Search result with all words
paid in cash share
سهام نقدا" پرداخت شده
share in cash
سهم نقدی
Other Matches
share-out
سهمبندیشده
share
دایرکتوری
share
حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share
یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share
سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share
برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share
باس مورد استفاده
share
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share
[in]
شرکت
[سهم]
[در]
to share out
بخش کردن
to share out
تقسیم کردن
What about my share?
پس حق من چه شد ؟
share
استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share
بخش کردن
share
حصه
share
سهم
share
بهره قسمت
share
قیچی کردن
share
سهم بردن
share
بخش
share
تسهیم کردن
share
فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share
دانگ
share
پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share
توسط کاربران دیگر شبکه است
share
شرکت داشتن در سهم بردن
share
تقسیم کردن
share
فرض
This is your share ( portion ) .
این قسمت ( سهم) شماست
registered share
سهم با نام
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
share warrant
گواهینامه سهام
share of inheritance
سهم الارث
share list
صورت بهای سهام شرکتها
undivided share
حصه مشاع
apple share
اپل شر
lion's share
تمام
lion's share
همهی چیزی
lion's share
بزرگترین سهم
capital share
سهم سرمایهای
lion's share
بخش عمده
bearer share
سهم بی نام
wage share
سهم مزد
appointed share
حصه مفروز
appointed share
سهم مفروز
share holding
سرمایه گذاری در سهام
share holder
دارنده سهام صاحب سهام
share holder
سهامدار
ordinary share
سهام معمولی
ordinary share
سهام عادی
earnings per share
درامد هر سهم
non registered share
سهم بی نام
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
market share
سهم بازار
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
deferred share
سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
deferred share
سهام موجل
time-share
استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
share cropper
مستاجر
share cropper
زارع
share cropper
زارع سهم گیر
share certificate
گواهی مالکیت سهام
privileged share
سهم ممتاز
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
One-hundred Share Index
شاخصقیمتهایسهام
break in share prices
کاهش قیمت سهام
fixed share of an heir
فرض در ارث
quota share treaty
قرار سهمیه بندی
We didnt get a share (acut).
به ما چیزی نرسید
She had the never to ask for cash .
اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
cash
نقد
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
cash
نقد کردن
cash in on
<idiom>
شانسی سود بردن
cash
صندوق
cash
اسکناس
cash
پول رایج
cash
چک
cash
نقدکردن
cash
نقدی
available cash
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
cash
پول نقد
cash
وصول کردن نقدکردن
cash
دریافت کردن صندوق پول
cash
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cash
پول خرد
Of this amount Europe's share is 20 percent.
از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
share of stock
[American English]
سهم
[اقتصاد]
Financial Times Share Index
شاخصقیمتهایسهام
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
cash desk
صندوقپرداختپولدر یکمغازه
on cash basis
نقدا"
cash crop
محصول فروشی
cash readout
وسیلهنمایشمقدارپول
non cash shares
سهام غیر نقدی
cash register
صندوق
[محل پرداخت پول]
cash-wage
دستمزد نقدی
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
cash crop
فرآورد فروشی
strapped for cash
<idiom>
هیچ پولی دربساط نداشتن
spot cash
پرداخت نقدی
to buy for cash
نقد کردن
sell for cash
نقد فروختن
cash cow
<idiom>
منبع خوبی از پول
to cash a cheque
چک را نقد کردن
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
spot cash
پول نقد
cash crop
محصولی که برای فروش فرآوری میشود
cash crop
فرآورد نقدینهساز
net cash
نقدی خالص
cash dispenser
پرداخت کننده پول
cash register
صندوق پول شمار
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register
ماشین صندوقداری
cash registers
صندوق پول شمار
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers
ماشین صندوقداری
cash flow
گردش وجوه
capital in cash
سرمایه نقدی
cash account
حساب نقدی
cash against documents
پول در مقابل اسناد
cash assets
داراییهای نقدی
cash balance
مانده نقدی
cash balance
تراز نقدی
cash box
صندوق پول
cash budget
بودجه نقدی
cash capital
سرمایه نقدی
cash books
دفتر نقدی
cash book
دفتر نقدی
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cash dispenser
تحویل دارخودکار
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser
پرداخت مینماید
cash dispensers
پرداخت کننده پول
cash dispensers
تحویل دارخودکار
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispensers
پرداخت مینماید
cash and carry
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carries
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
cash-and-carry
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
hard cash
پول نقد
cash crops
محصولات نقدی مانند
cash crops
گندم جو
cash crops
برنج
cash crops
ذرت
cash crops
پنبه وتنباکو
cash deficit
کسر صندوق
net cash
قیمت مقطوع
cash rent
اجاره نقدی
cash ratio
نسبت نقدینگی
cash spot
نقد فوری
cash prompt
نقد فوری
cash price
بهای نقدی
cash price
قیمت نقدی
cash sale
فروش نقدی
cash sale
بیع نقد
idle cash
پول بلااستفاده
idle cash
پول بیکار
for prompt cash
فی المجلس
for prompt cash
نقدا`
contribution not in cash
سهم الشرکه غیر نقدی
cash with order
پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
cash security
وجه الضمان نقدی
cash security
وثیقه نقدی
cash plans
طرح پرداختهای نقدی
cash items
اسناد تنخواه گردان
cash dividened
سود نقدی
cash flows
وجوه در گردش
cash flows
نقدینه
cash nexus
رابطه نقدی
cash office
دایره صندوق
cash office
صندوق
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
cash on delivery
فروش نقدی
cash discount
تخفیف نقدی
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
cash discount
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
cash collection voucher
سند پرداخت نقدی
cash collection voucher
سندپرداخت غرامت نقدی
discounted cash flow
ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
discounted cash flow
مبلغ تنزیل شده پرداختها وهزینههای اتی
A cash ( credit ) transaction .
معامله نقدی ( اعتباری )
to save bot cash
نقد فروختن
Cash . Ready money .
وجه نقد
Cash is in short supply these days .
از حقوق ماهانه ام کم کنید
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com