English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Other Matches
to cast up جمع زدن
to cast up حساب کردن
cast away رانده
cast off متروک مردود تفاله
to take a cast of قالب کردن
to take a cast of ریختن
to cast down بزمین زدن
at one cast در یک وهله
at one cast با یک طاس
cast-off دوراندازی
cast away مردود
to cast about تکادو کردن
to cast a g. at something نگ اه مختصری به چیزی انداختن
to cast aside کنارگذاشتن
to cast aside ول کردن
to cast down خوارکردن
to cast off دورانداختن
to cast off ول کردن
cast away کشتی شکسته مطرود
to cast the g. بالا اوردن
to cast about تلاش کردن
cast out اخراج کردن
cast off باز کردن طناب قایق
cast off 1 leave : syn
cast-off دورانداختن
cast off جدا شدن
to cast aside دورانداختن
cast off طناب را بازکنید
cast off بیرون انداخته شده
cast up جمع زدن
cast up فشرده کردن
cast off دور انداخته
cast-off کنارگذاشته مردود
off cast دور انداخته
off cast مردود
off cast شخص یا چیز مردود
to cast the g. قی کردن بیزارشدن
cast out تبعید کردن
cast concrete بتن ریخته گی
backhand cast انداختن قلاب ماهیگیری ازپشت دست
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
cast-offs دوراندازی
cast concrete ریختن
cast concrete بتن ریختن
cast-iron چدنی
mend a cast قوس به نخ دادن
north by cast میان شمال و شمال شرقی
plaster cast ریخته گری گچی
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
bottom cast از زیر ریختن
cast aspersions on لکه دار کردن
cast aspersions on به کسی هتاکی کردن
cast-iron چدن
plaster cast قالبگیری گچی
cast copper مس ریخته گی
cast crystal بلور ریخته
false cast پرتاب تمرینی قلاب ماهیگیری
cast loose ازاد کردن
cast loose ول کردن
cast metal فلز ریخته گی
cast molding قالبگیری ریخته گری
cast of melancholy اندک مالیخولیا
cast steel فولاد ریخته گری
cast steel فولاد خشکه
cast steel فولاد ریختگی
cast steel فولاد ریخته گی
cast up hill سربالا ریختن
die cast ریختن فشاری
cast iron چدن ریزی
cast in situ بتن درجا
cast glass شیشه جام ریختگی
cast glass شیشه ریخته گی
cast in place ساختن درجا
cast slab شمش تخت
cast iron چدن
cast iron چدنی
cast iron سخت ومحکم
cast iron فولادفشرده یااب داده
die cast ریختن حدیدهای
cast-offs کنارگذاشته مردود
top cast ریختن از بالا
To cast a glance . نظرانداختن
side cast پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
the die is cast کارازکارگذشت
bell-cast [لبه ی برجسته بام]
To cast in a mould . درقالب ریختن
To cast a shadow . سایه انداختن
to cast a horoscope طالع دیدن
cast iron فولاد فشرده
to cast in one lot with others بادیگران سهیم شدن
To cast ones vote. رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
To cast a glance at something. به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
To cast a shadow. سایه انداختن
to cast the lead ژرف پیمایی کردن
cast-on stitches میلبافتنی
cast the first stone <idiom> همیشه آماده جنگیدن است
rough cast اجمالادرست شده ناقص
press cast ریختن تحت فشار
cast stone سنگ مصنوعی
surf cast قلاب اندازی از ساحل در موج
rough cast ناتمام
cast pipe لوله چدنی
cast wheel چرخ ریختگی
cast-offs دورانداختن
rough cast اندوده به شن واهک
rough cast گل مال شده
centrifugally cast pipe لوله ریخته گی گریز از مرکز
crucible cast steel فولاد بوتهای
cast iron ware الات چدنی
cast iron pipe لوله چدنی
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
cast iron ingot شمش چدن
Do not cast your pearls before swin. <proverb> گوهرت را جلوى آدم ایمق و یریص نینداز.
cast pearls before swine <idiom> از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
To cast the evil eye on someone . کسی را نظر زدن
cast steel plant کارخانه فولادریزی
centrifugally cast concrete بتن ریخته گی به روش گریزاز مرکز
It is too late . the die is cast . کار از کار گذشته
to cast [throw] somebody into the dungeon به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
Why do you cast pearls before the swine. <proverb> گوهر خود پیش خوک مینداز.
cast iron scrap اهن قراضه
spherolitic cast iron چدن گرافیت گلولهای
To cast the evil eye. چشم زدن ( چشم شور )
fusion cast basalt بازالت ریختگی ذوبی
gray cast iron چدن خاکستری
grey cast iron چدن خاکستری
to broad cast information خبری که درهمه جا منتشرشود
to cast a lurid light on بطور ترسناک یا غم انگیزشرح دادن
to cast oneself down prostrate بخاک افتادن
to cast oneself down prostrate روبزمین مالیدن
to cast oneself down prostrate زمین بوسیدن
pearlite cast iron چدن پرلیت
white cast iron چدن سفید
pre cast concrete بتن پیش ساخته
press cast process فرایند ریخته گری فشاری
mallable cast iron چدن چکش خوار
rough cast glass شیشه خام
high quality cast iron چدن با کیفیت عالی
high strength cast iron چدن با استحکام عالی
cast iron surface plate سطح صفحه چدنی
white malleable cast iron چدن چکش خوار سفید
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . نسبت زشتی به کسی دادن
It is foolproof . It is airtight . It is a cast - iron case. مو لای درزش نمی رود
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
the open ملاء عام
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
to open out توسعه دادن
to open out گستردن
to open out بسط دادن
the open هوای ازاد
to open out باز کردن
the open ملا عام
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open قابل بحث
open خط بازبی دفاع
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open وزن ازاد
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open باز
open سکی
open :باز
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open فایل خواندنی و نوشتنی
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open مروحه را باز کنید
open زمین باز گسترده
open مفتوح شدن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مهربان رک گو
open صریح
open گشودن گشادن
open بی پناه
open بازکردن
open واریز نشده
open روشن شدن خوشحال شدن
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open بی الایش
open ازاد
open فضای باز
open مفتوح
open گشوده سرگشاده
open باز شدن
open دایر
open روباز
open ازاد اشکار
open بی ابر
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open باز کردن باز شدن
open شکفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com