English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
part and parcel جزء لاینفک
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
Other Matches
parcel دسته قطعه کوچکی از زمین
parcel گروه
parcel جزء
parcel امانت
parcel جزئی از یک کل
parcel بخش
parcel بسته یا امانت پستی
parcel قسمت گره
parcel دسته
parcel بسته
parcel امانت پستی
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel بسته بندی کردن
parcel دربسته گذاشتن
parcel bomb بمبیکهدرونبستهایجاسازیشدهوبهمحضبازشدندربستهمنفجرمیشود
parcel gilt نیم مطلا
parcel gilt توطلایی
parcel post دفتر امانات پستی
parcel post بسته پستی
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
part off جدا کردن
in part تایک اندازه
take part سهیم بودن
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
on the other part از طرف دیگر
on his part از طرف او
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
for her part <adv.> از طرف او [زن]
part with each other ازهم جدا شدن
take the part of طرفداری کردن
two part کاغذ
take part سهیم شدن
part way تا اندازهای
part way نیمه
part way بخشی از راه
take part دخالت یا شرکت کردن
A part of the whole . جزئی از کل
take part مداخله کردن شرکت کردن
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
take part دخالت کردن
for your part <adv.> از طرف شما
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
for my part <adv.> از طرف من
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف تو
for your part <adv.> از طرف تو
on my part <adv.> از طرف من
for my part <adv.> از سوی من
on my part <adv.> از سوی من
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
on your part <adv.> از طرف شماها
from your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف شماها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
to take part [in] شرکت داشتن [در]
in part <idiom> تا یک اندازه
as part of بخشی از
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
on her part <adv.> از طرف او [زن]
on your part <adv.> از طرف شما
better part قسمت بیشتر
for the most part اکثرا
part سهم
part قسمت
part سهم ناحیه
part عضو
for my part از سهم خودم
for my part من که
for the most part بیشتر
part بخشی از چیزی
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part عنصر اصلی
part مکان
part عضو نقطه
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part بخش
part پاره
part قطعه
part جزء
part اسباب یدکی اتومبیل
part مقسوم
in part در یک قسمت
part قطعه یدکی
part برخه
part نقش بازگیر
part جداکردن
part تفکیک کردن تفکیک شدن
part جدا شدن
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part of speech بخش گفتار
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
address part جز نشانی
address part جزء آدرس
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
To part ones hair . فرق سر باز کردن
spare part قطعهیدک
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
part-singing یکجورآواز
flat part قسمتمسطح
address part جزء نشانی
replacement part زاپاس
part time نیمه وقت
part time برخه کار
part time برخه کاری
part time پاره وقت
part-time برخه کار
part-time برخه کاری
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
part [American E] فرق سر [مدل مو]
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
part-time نیمه وقت
part-time پاره وقت
replacement part قطعه جایگزینی
replacement part مضایقه
replacement part قطعه یدکی
part owners شرکا
hauling part قسمت کشنده
part owners افراد شریک المال
part plan نقشه جزیی
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair فرق بازکردن
imaginary part جزء انگاری
imaginary part جزء موهومی
middle part قسمت میانی
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part بخش فشرده
production part بخش تولید
running part قسمت رونده
part performance عقد معین
part payment بیعانه قسط
fractional part جز کسری
formed part بخش شکل داده شده
hauling part قسمت متحرک
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation همبستگی پارهای
part learning یادگیری بخش بخش
part list فهرست اجزاء
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number شماره قطعه
part of ship گروه بندی کار
part payment پرداخت اقساطی
standing part قسمت ثابت تاکل
standing part قسمت ثابت
middle part میان
to part in pieces پاره پاره کردن
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
integral part جزء لاینفک
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
companion part میل لنگ
wholly or in part جزئی یا کلی
in part payment علی الحساب
work part قطعه کار
companion part لنگ
component part جزء ساختمان
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
detail part قسمت مفصل
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
standing part قسمت ایستا
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
take in good part خوب تلقی کردن
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
part of speech ادات سخن
to part the hair فرق باز کردن
integral part جزء مکمل
integral part جزء لازم
hot pressed part بخش پرس شده داغ
operative part of a deed قسمت اصلی سند
multi part stationery کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
ninth part of a man خیاطی کردن دوزندگی کردن
ninth part of a man درزی
ninth part of a man لباس دوختن برای
ninth part of a man خیاط
part company with a person رفاقت را با کسی بهم زدن
sue and losse part عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
fixed point part جزء کسری
die formed part بخش قالبی حدیدهای
part time work کار نیمه وقت
part-time weaver بافنده پاره وقت
part time job کار نیمه وقت
to bruise a part of the body کبود شدن یک قسمت از بدن [پزشکی]
part time job شغل نیمه وقت
aliquot part charge خرج چندجزئی
he took my words in good part سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
He played the part of Rostam . نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
aliquot part charge خرج چند قسمتی
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com