Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
party political broadcast
تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
Other Matches
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
broadcast
پراکندگی
broadcast
پخش خبر کردن
broadcast
منتشر کردن
broadcast
اشاعه دادن رساندن
broadcast
پخش اخبار
broadcast
سخن پراکنی پراکندن
broadcast
داده پراکنی
broadcast
پخش
broadcast
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadcast
شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
outside broadcast
برنامهتلویزیونییارادیوییکهدرهوایآزادضبطشود
broadcast
پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcast
انتشار
broadcast
پراکندن
broadcast
سخن پراکنی
broadcast
منتشر
broadcast
1-
broadcast
تصویر ویدیویی یا سیگنالی که مشابه نمونه آن در ایستگاه تلویزونی است
broadcast
ارسال داده به چندین گیرنده 2-
broadcast
پیام یا دادهای که به چندین کاربر ارسال شود
broadcast
پخش کردن
broadcast
اعلام کردن
to broadcast seed
تخمی که درهمه جا پاشیده شود
broadcast station
ایستگاه فرستنده
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
political
سیاسی
political psychology
روانشناسی سیاسی
political offences
جرائم سیاسی
political offence
جرم سیاسی
political mission
ماموریت سیاسی
political economy
علم ثروت
political propaganda
تبلیغات سیاسی
political mission
هیئت سیاسی
political economy
اتصاد سیاسی
political rights
حقوق سیاسی
political economy
اقتصاد سیاسی
non political offence
جرم غیر سیاسی
political circles
دوایر دولتی
political circles
محافل سیاسی دوایر سیاسی
political forces
نیروهای سیاسی
political instability
تزلزل یا نا استواری سیاسی
political isolation
انزوای سیاسی
political matters
مسائل سیاسی
political economist
متخصص علم ثروت
political science
علوم سیاسی
political scientists
ویژه گر علوم سیاسی
political scientist
ویژه گر علوم سیاسی
political matters
سیاسیات
arithmetic , political
اقتصاد سیاسی
political sclence
علم سیاست کشورها
political sclence
سیاست مدن
political debate
بحث سیاسی
political debate
منازعه سیاسی
To ask for political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
political prisoner
زندانیسیاسی
political asylum
پناهگاهسیاسی
political map
نقشهسیاسی
socio political
سیاسی
socio political
اجتماعی
political ties
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
Political opponents .
مخالفین سیاسی
a newspaper's political affiliation
وابستگی سیاسی روزنامه ها
His political beliefs are old hat now .
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
To seek political asylum.
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
Religious (political) fanaticism
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
person seeking
[political]
asylum
درخواست کننده پناهندگی
[سیاسی]
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
the a party
طرف مخالف
the a party
مدعی خصم
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
party
گروه
party
عده نظامی
party
تیم
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party
قسمت
party
هیات
party
طرف شریک
third party
شخص ثالث
party
پارتی متخاصم
party
دسته
party
دسته همفکر
party
حزب
party
بخش
party
دسته متشکل جمعیت
party
مهمانی
party
بزم
party
طرفدار
party
طرف یارو
party
مهمانی دادن یارفتن
tea party
عصرانه چای
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
third party insurance
بیمه شخص ثالث
winning party
دادبرده
winning party
محکوم له
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
thrid party
شخص ثالث
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor
فروشنده دسته سوم
tea party
مهمانی چای
Conservative Party
حزب محافظه کار
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party
حزب جمهوریخواه
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
shipwright's party
گروه تعمیرات
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
reconnaissance party
گروه شناسایی
side party
گروه رنگ زن
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
special party
گروه ویژه
rear party
عقب دار
rear party
قسمت عقبه
supply party
گروه تدارکات
raiding party
قسمت مامور کمین
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reconnaissance party
قسمت شناسایی
party politics
سیاست بازیهای حزبی
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
to join a party
عضو حزبی شدن
to crash in
[to a party]
سر زده وارد شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to throw a party
مهمانی دادن
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
boarding party
تیم تفتیش
party politics
حزب بازی
search party
گروه پیگرد
search party
دستهی جستار گرد
party walls
دیوار مشترک
dinner party
میهمانیشام
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party wall
دیوار مشترک
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
Labour Party
حزب کارگر
working party
گروه کار
boarding party
گروه پژوهش
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
liberty party
حزب ازادی
landing party
گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
landing party
گروه اب خاکی
labor party
حزب کارگر
intervance of third party
ورود ثالث
head's party
گروه نظافت
gunner's party
گروه توپخانه
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
losing party
محکوم علیه
beach party
تیم ساحل
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
mistaken party
اشتباه کننده
minor party
حزب اقلیت
major party
حزب اکثریت
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
losing party
دادباخته
fire party
گروه اتش نشانی
fire party
تیم اتش نشانی
democratic party
حزب دمکرات
charter party
قرارداد اجاره دربست
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
contracting party
طرف قرارداد
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contact party
گروه تماس
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
coleague in a party
هم مسلک
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
charter party
قرارداد اجاره کشتی تجارتی
beaching party
گروه پیاده شونده
fire party
تیم اطفای حریق
billeting party
گروه یورتچی
billeting party
گروه پیشرو
boatswain's party
گروه ملوان
advance party
قسمت پیشرو
advance party
گروه پیشرو
cable party
گروه لنگر
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
rading party
قسمت مامور دستبرد
party lines
خط دستهای
garden party
گاردن پارتی
house party
مجالس خانگی
house-party
دوره خانگی
house-party
مجالس خانگی
injured party
طرف صدمه دیده
an eveing party
شب نشینی
permanent party
جمعی دایمی یکان
party lines
مرز مشترک
party lines
خط مشترک
party lines
خط خصوصی تلفن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com