Dictiornary-Farsi | point takedown with inside standing leg | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود


Other Matches

rear takedown with inside singleleg & kn	زیریک خم اقل از راست
takedown	مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
takedown	حذف نوار یا کاغذ یا دیسک از یک وسیله جانبی پس از یک کار و آماده کردن آن برای بعدی
duck under and rear takedown	یک دست و یک پا
rear takedown with outside singleleg byl	زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
rear takedown with outside leg tackle	زیریک خم
rear takedown with outside leg tackle	گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
front takedown with outside single leg	زیر یک خم از مچ پا با حالت بزکش
rear takedown with single leg tackel	زیریک خم
rear takedown with single leg tackel	میانکوب
rear takedown with single leg tackel	افلاک پیشرو
rear takedown with double leg tackle	زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
inside	موج نزدیک ساحل
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside	تویی
inside	داخلی
inside	تو اعضای داخلی
inside	قسمت داخلی
inside	نزدیک بمرکز
inside	باطن
inside	داخل
inside	درون
inside of	بطن هر چیزی
inside of	داخل و یا توی چیزی
inside and out <idiom>	به طور کامل
inside out <idiom>	داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
inside <adv.> <prep.>	در داخل
inside	درونی
inside <adv.> <prep.>	توی
inside <adv.> <prep.>	در توی
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
inside berm	سکوی شیببر درونی
inside sarma	انواع کنده رو
turned inside out	وارونه
turned inside out	پشت رو شده
inside track <idiom>	سودبردن
inside caliper	کولیس داخلی
inside diameter	قطر داخلی
inside thread	دنده داخلی قلاویز
inside kick	ضربه با روی پا
inside kick	پیش لنگ
inside left	بغل چپ
inside lines	خطوط حمله شمشیربازی
inside micrometer	میکرومتر داخلی
inside hinge	لولای داخلی
inside draft	شیب داخلی
inside of a week	کمتر از یک هفته
inside of a week	در یک هفته کمتر
inside pass	مبادله چوب در امدادی
inside diameter	قطر هسته
inside thread	مارپیچ داخلی
inside knob	مهرهداخلی
inside wing	بال داخلی
inside wiring	سیمکشی داخل
located inside	تو واقع شده
to step inside	قدم نهادن در
to step inside	توآمدن
to step inside	واردشدن
to step inside	داخل شدن
it is rough on the inside	توی ان زبراست
it is rough on the inside	از تو زبر است
located inside	در درون قرارگرفته
inside roughing chisel	قلم دیزی
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
She asked me in (inside the house).	تعارفم کرد بروم بو
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
standing	اعتبار
standing	مقام
standing	سرپا وضع
standing	دائمی
standing	ثابت همیشگی
standing	ایستاده
standing	روش جاری
I am standing by you . I am right behind you .	هوایت را دارم
standing	دوام شهرت
standing	مدت
standing	ارتش ثابت
standing	راکد
standing	معتبر
standing	موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
standing	اعیانی
standing	اعیان
inside-leg snap-fastening	دکمهایرویسمتداخلشلوار
inside kick and overarm control	لنگ کردی
double leg and inside turnover	دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
standing rigging	بکسلهای ثابت
his standing with his colleagues	شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
standing rules	مقر رات
standing start	استارت ایستاده
standing surety for each other	تضامن
standing rules	نظامات
standing rigging	طنابهای ثابت
standing part	قسمت ثابت تاکل
standing part	قسمت ثابت
standing property	اعیانی
standing property	اعیان
standing patrol	گشتی ثابت
standing part	قسمت ایستا
standing switch	رودست با مایه ارنج
standing wave	موج ایستاده
standing wave	موج ساکن
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing orders	اوامر ویژه
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	امریه نظامی
standing orders	دستور جاری
standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing order	اوامر ویژه
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	امریه نظامی
standing order	دستور جاری
standing wave	موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
of good standing	معتبر
free-standing	مستقل
long-standing	دیرین
long-standing	از مدتها پیش
long-standing	از دیرگاه
longer-standing	دیرین
longer-standing	از مدتها پیش
longer-standing	از دیرگاه
standing ovation	ایستادنبهنشانهاحترام
standing room	جای ایستادن
longest-standing	دیرین
longest-standing	از مدتها پیش
standing grain	ذرت در ساقه [گیاه شناسی]
free-standing	مجزا
free-standing	غیرمتصل
standing light	چراغ پلیسی
standing light	چراغ ثابت
standing derrick	دریک ثابت
standing crop	محصول سرپا
standing committee	کمیته دائمی
of long standing	طولانی
standing rules	مقر ره
standing army	ارتش کادر ثابت
standing army	ارتش منظم
standing army	ارتش دائمی
free-standing	آزاد
of long standing	بادوام
free-standing	خودایستا
longest-standing	از دیرگاه
rear waistlock and forward inside leg tr	انواع درو
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
free standing columns	ستونهای مستقل یا مجزا
standing signal instructions	دستورات ثابت مخابراتی
standing broad jump	پرش طول بدون دورخیز
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
standing high jump	پرش ارتفاع بدون دورخیز
pressing: standing press	پایهفشار
Our organization is just standing on its own feet.	تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
communication standing instructions	دستورات ثابت مخابراتی
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
point-to-point connection	اتصال نقطه به نقطه
point to point line	خط نقطه به نقطه
point to point network	شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths]	صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
near point	نقطه نزدیک
not to point	بیرون از موضوع
zero point	نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
off the point	بطور بی ربط
point to point	پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
let point	امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point	را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point	1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point	نقطه به نقطه
off the point	بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point	بطور نامربوط
point four	اصل چهار
try for point	تلاش برای کسب امتیاز
not to point	پرت بیجا
off to a point	باریک شده نوک پیدامیکند
three point	فن 3 امتیازی کشتی
far point	برد بینایی
to come to a point	بنوک رسیدن
to come to a point	باریک شدن
to the point	مربوط بموضوع
to the point	بجا
in point	در خور
point	جهت مرحله
way point	ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
on the point of going	در شرف رفتن
point four	رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four	چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
zero point	نقطه صفر
in point	بجا
in point	مناسب
not to the point	خارج از موضوع
point	نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point	مرکز راس حد
point	محل
point	دماغه
point	نقطه نوک
point	نقطه گذاری کردن
point	حد
point	محل مرکز