English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
pound per square inch پوند بر اینچ مربع
Other Matches
square inch اینچ مربع
ounce per inch square اونس اینچ مربع
inch حرکت کردن
inch مقیاس طول برابر 45/2سانتی متر
inch واحد طول در سیستم غیرمتریک برابر 045/2سانتیمتر
inch اینچ
inch پیمودن مسیر [به طریق آهسته]
to inch out خرد خرد بیرون کردن
inch by inch اینچ اینچ
inch by inch خردخرد
he is a man every inch of him مردواقعی است
eight inch disk درایو دیسک برای دیسک هشت اینچی
acre inch 21/1 یک جریب اب
trackes per inch شیار در اینچ
track per inch مقیاسی از تراکم ذخیره دیسکهای مغناطیسی
bytes per inch تعداد بایت ها در یک واحد اینچ
character per inch دخشه در اینچ
character per inch کاراکتر دراینچ
eight inch disk فلاپی دیسک با فرفیت بالا که قط ر هشت اینچی دارد
he is a man every inch of him با تمام معنی مرد است
dots per inch نقطه در هر اینچ
He was every inch a frenchman. اویک فرانسوی تمام عیار بود
within an inch of one's life <idiom> نفسهای آخر را کشیدن
give someone an inch and they will take a mile <idiom> اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
I wont budge an inch. من که از جایم تکان نخواهم خورد
RPI [row per inch] رجشمار نسبت به اینچ
tons per inch immersion تناژ ناو بر حسب عمق اب
pound ضربت
pound بصورت گرد دراوردن
pound کوبیدن اردکردن
pound لیره
pound واحد مسکوک طلای انگلیسی
pound اغل حیوانات گمشده وضاله اغل
pound بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pound واحد وزن
pound بامشت زدن
pound پوند
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound استخر یا حوض اب
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
to pound a long کوبیدن و رفتن
turkey pound لیره عثمانی
turkey pound لیره ترک
to pound a long سنگین رفتن
to pound the filed غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
in for a penny, in for a pound <idiom> آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
pound foolish ولخرج در مبالغ بزرگ
pound foolish گشادباز
pound force پوند نیرو
pound net تور ماهیگیری دهانه باریک
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
to pound to pieces خرد کردن
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
In for a penny, in for a pound. آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
pound breach هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
foot pound second system دستگاه فوت پاوند ثانیه
penny wise and pound foolish صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
tirtyfive pound weight throw مسابقه پرتاب چکش
penny-wise and pound-foolish <idiom> توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
penny wise and pound foolish دینار شناس و ریال شناس
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> پیشگیری بهتر از درمانه.
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
square چهار گوش
square out ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
four-square بیرودربایستی
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
four-square صریح
four-square محکم
four-square قرص
four-square پابرجا
four-square استوار
four-square مصمم
four-square پراراده
four-square به طور صریح
four-square با صراحت
t square خطکش چلیپایی
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
four-square صادق
four-square چهارگوش
square one <idiom> درآغاز
try square گونیای فلزی
three square سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
three square بشکل مثلث
three square دارای سه ضلع مساوی
four-square کاملا مربع
four-square چهار گوشهی کامل
four-square رک
t square خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
four-square مصممانه
four-square رک و راست
four-square بیشیله پیله
four-square راستگو
all square مساوی
square چهارگوش کردن مربع کردن
square راست حسینی
square برابر
square عادلانه
square منظم حسابی
square منصف
square جذر میدان
square مجذور
square مربع توان دوم
square گوشه دار
square چارگوش
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
square وفق دادن
square خانه شطرنج
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square به یک طرف میله وعمود به ان
square مساوی
square گونیا
square مرتب کردن کلاه
square مربع
square واریز کردن
by the square بدقت
square جوردراوردن
by the square مطابق نمونه
mean square یک مربع حسابی
by the square درست
on the square بدون کجی
on the square بدرستی
on the square بانصاف
out of square کج
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
hollow square [گچ بری هرمی رومی]
square deal باشرف بودن رک وراست
black square خانهسیاه
square bet شرطچهارگوش
square flag پرچممربع
square move حرکت
square neck یقهچهاگوش
to be back to square one <idiom> دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
square brackets قلابهای گوشه دار
square radian استرادیان [یکای زاویه فضایی ] [ریاضی]
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
square bracket قلاب
word square جدول کلمات متقاطع
to be back to square one <idiom> دوباره به اول داستان رسیدن
square root of جذرعددی
square sail بادبانچهاگوش
square matrix ماتریس مربعی [ریاضی]
square number مربع کامل [ریاضی]
square roots ریشه دوم
square root ریشه دوم
square root جذر
square trowel مالهچهاگوش
white square خانهسفید
set square گونیا
square bracket براکت
square bracket کروشه
square meal غذایمقوی
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square deals تقلب نکردن
square deals باشرف بودن رک وراست
The Ferdowsi Square . میدان فردوسی
fair and square <idiom> راست وبی پرده
square roots جذر
square leg محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
square shouldered چهارشانه
square shouldered دارای شانه پهن
square stone سنگ بادبر
square toed دارای پنجه مربع
mean square deviation مغایرت
mean square deviation میزان انحراف متداول
square toed قدیمی مسلک
square toed متروکه
square wave موج چهار گوش
square wave موج مربعی
square wave موج مربع
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wood بریدن الوار
square shooter باشرف
square shooter ادم درستگار
square matrix ماتریس مربع
square matrix ماتریس مربعی
square means second p مجذوریعنی توان دوم
square metre متر مربع
square mil میل مربع
mean square deviation اختلاف
square potential well چاه مربعی پتانسیل
square pyramid هرم مربع القاعده
square lattice شبکه مربعی
square rigger نوعی کشتی بادی
square knot گره مربع
square knot گره مربر
square knot گره مرکب از دونیم کره
square toed امل
square dome چهار طاقی
square wood چارتراش کردن الوار
to play square راست وحسینی بازی کردن
carpenters try square گونیای درودگری
square deal تقلب نکردن
miter square گونیا
bevel square گونیا
square foot فوت مربع
betwixt square گونیا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com