English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
punch line لب مطلب
punch line جمله اساسی واصلی
Search result with all words
punch-line لب مطلب
punch-line جمله اساسی واصلی
Other Matches
punch قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
punch منگنه کردن سوراخ کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
zero punch سوراخ صفر
punch منگنه
punch مشت زدن بر
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch وسیلهای که داده را روی پاچ منتقل میکند به صورتی که کامپیوتر قابل تشخیص باشد
punch پانچ
punch سوراخ کردن
punch مهر کردن سوراخ
punch در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch پهلوان کچل
punch ضربه با مشت
punch سوراخ کن
punch مهر
punch توپ را با مشت زدن
punch-up کتک کاری
punch کوتاه قطور
punch وسیله تولید سوراخ در پانچ کارت
x punch سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
y punch سوراخ کارت ستونی .
punch مشت
punch ضربت مشت قوت
punch استامپ
punch-up بزن بزن
punch مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر
punch بخشی از نوار کاغذی که حاوی سوراخهایی برای نمایش داده است
punch-up زد و خورد
center punch سنبه نشان
twelve punch منگنه سطر دوازدهم
wad punch سنبه
card punch دستگاه کارت منگنه
calculating punch پانچ محاسباتی
printing punch منگنه کن با قابلیت چاپ
center punch مرکز سوراخ
punch-drunk گیجی
punch-lines لب مطلب
punch-lines جمله اساسی واصلی
He has a strong punch. ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
You beat me to the punch. تو از من سریعتر بودی.
punch hole گودالسوراخ
punch and pattern سوراخوحککردن
paper punch کاغذسوراخکن
as ptoud as punch بسیار متکبر و از خود راضی
punch-ups زد و خورد
punch-ups بزن بزن
punch-ups کتک کاری
punch-drunk سر بههوایی
punch-drunk مشت مستی
zone punch سوراخ دسته بندی
To punch . To box . مشت زدن
card punch کارت منگنه کن
hollow punch سمبه منگنه
tape punch نوار منگنه کن
punch position محل منگنه
kindey punch ضربه خطا به پشت
numeric punch منگنه عددی
sunday punch کاراترین ضربه در بوکس
digit punch منگنه رقمی
punch position موضع منگنه
punch plier انبر منگنه کاری
eleven punch سوراخ ردیف یازدهم
punch down block وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
double punch منگنه مضاعف
punch card کارت منگنه
punch card برگ منگنه
punch ball گلابی تمرین بوکس
draw punch منگنه کششی
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
multiple punch منگنه چندگانه
punch press پرس منگنه
reproducting punch منگنه تولید شده
to punch a hole in سوراخ کردن
gang punch منگنه دسته جمعی
punch the ball مشت کردن دروازه بان
twelve punch سوراخ سطر دوازدهم
chadless punch منگنه بی خرده کاغذ
reproducting punch منگنه تجدیدشده
gang punch منگنه گروهی
punch room اطاق منگنه زنی
milk punch مشروبات مخلوط با شیر وقند
lever punch منگنه اهرمی
ticket punch بلیت سوراخ کن
center punch مرکز منگنه
control punch پانچ کنترلی
control punch منگنه کنترلی
to punch out [American E] [in the workplace] مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
to punch in [American E] [in the workplace] مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
paper tape punch منگنه کن نوار کاغذی
paper tape punch منگنه نوار کاغذی
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
punch card machine ماشین کارت منگنه
punch paper tape نوار کاغذی منگنه
Punch and Judy show نمایش خیمه شب بازی
Punch and Judy shows نمایش خیمه شب بازی
beat someone to the punch (draw) <idiom> قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
oval faced chaser punch قلم خوشه
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line خط میان
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
the line صف
line by line سطر به سطر
to come in to line در صف امدن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
line up <idiom> به صف کردن
all along the line در همه جا
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
on the line هواپیمای اماده پرواز
down the line ضربه از کنار زمین
in line <idiom> با محدودیت متداول
down line بار کردن پایین خطی
to come in to line موافقت کردن
on line help کمک مستقیم
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
along line در خط
along line در امتداد خطوط
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line <idiom> ناصحیح
line خط
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
off line منفصل
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
off line قطع
off line غیر متصل
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line طناب خط
line خط صف
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line جبهه جنگ
on line در خط
line لوله منفردی در سیستم سیالات
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
line محصول
line لاین
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line حدود رویه
line طرز
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line رشته
by-line خط فرعی راه اهن
line : خط کشیدن
on line مستقیم
line ردیف
line رشته بند
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
line استرکردن
line ریسمان
line جاده
line ترازکردن
line لجام
line رسن
line طناب سیم
line دهنه
line خط دار کردن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
on line متصل
line سطر
line اراستن
line of d. حد فاصل
line خط انداختن در
on line درون خطی
on line مورداستعمال
line : خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com