English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
radio call sign معرف رادیویی
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
Other Matches
call sign معرف رادیویی
call sign معرف
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
address call sign معرف ادرس
collective call sign معرف مشترک یکانها
net call sign معرف شبکه
address call sign رمز ادرس
collective call sign معرف عمومی
net call sign معرف رادیویی شبکه
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
sign up <idiom> تعهددادن
to sign up قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن]
sign on on log
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
sign off پایان دادن به
sign off علایم ختم مخابرات یامکالمات
sign off علامت ختم ارسال پیام
sign off off log
sign off جارفتن
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
sign over <idiom> بطور قانونی
sign-on ورود به سیستم [رایانه شناسی]
V-sign علامت پیروزی
plus sign علامت بعلاوه
plus sign علامت باضافه
plus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
plus sign که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus sign علامت جمع
to sign away با امضامنتقل کردن
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
to sign on برای سربازی اسم نویسی کردن
temporal sign علامت زمانی
sign writer لوحه نویس
traffic sign علامت عبور و مرور
sign of zodiac برج
sign of weakness دلیل ضعف
sign of weakness نشان ضعف
sign of the cross علامت صلیب
sign test ازمون علامتها
traffic sign تابلو نشانه گذاری
traffic sign لوحه نشانه گذاری
sign post تابلو راهنما
sign position موقعیت علامت
sign position مکان علامت
sign position موضوع علامت
traffic sign تابلو علایم
sign writer تابلو نویس
warning sign علامت اخطار
sign of god ایت الله
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
counter sign اسم عبور
counter sign اسم شب
dollar sign حرف
dollar sign که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
equal sign علامت برابری
equal sign علامت تساوی
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
is a monetary sign نشان پول
is a monetary sign انگلیسی است
stop sign علامت توقف
pharmaceutical sign نشان داروسازی
pharmaceutical sign علامت دواسازی
positive sign علامت مثبت
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
counter sign نشانی
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
romberg's sign علامت رومبرگ
sign manual صحه ملوکانه
sign manual امضا پادشاه
sign learning علامت اموزی
sign gestalt علامت- گشتالت
sign flag پرچم علامت
sign extension گسترش علامت
sign digit رقم علامت
sign digit رقم علامت نما
sign character دخشه علامت نما
sign bit بیت علامت
sign bit ذره علامت نما
sign magnitude علامت و مقدار
sign and magnitude علامت و مقدار
sign a waiver قبول اغماض نمودن
radical sign علامت جذر
warning sign علامت احضار
sign languages زبان اشاره
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان مخصوص کرها
sign languages زبان علامات
sign language زبان اشاره
sign language مکالمه با اشاره
sign language زبان مخصوص کرها
sign language زبان علامات
star sign علامتزودیاک
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
minus sign منفی
minus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
minus sign علامت منها
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
multiplication sign نمادضرب
advance sign علامت اوانس
equals sign نمادتساوی
division sign نماد تقسیم
exterior sign علامتخارجی
sign flasher چشمک زن
a radio رادیو
radio بی سیم
radio با بی سیم مخابره کردن
radio پیام رادیویی فرستادن
radio با رادیومخابره کردن
radio رادیویی
radio رادیو
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
sign flip flop الاکلنگ علامت نما
change sign key کلیددکمهتغییرات
level crossing sign علامتخطعبور
number of tracks sign شمارهعلائملبه
To give a signal ( sign) . علامت دادن
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
radio approach دستگاه تقرب رادیویی
radio broadcasting پخش رادیویی
radio bearing زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio beacon برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio beacon انتن بی سیم
radio altimeter ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
radio astronomy اختر شناسی رادیویی
radio match رویارویی رادیویی
radio beacon بیکن رادیویی
radio button دکمه رادیو
radio silence سکوت رادیویی
radio control فرمان رادیویی
radio compass قطبنمای رادیویی
radio centeral مرکز بی سیم
radio carpal زندی مچی
radio carpal وابسته به زندبالاومچ
radio operator متصدی بی سیم
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio navigation ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio navigation ناوبری رادیویی
radio approach دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio link پیوند رادیویی
radio interference تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio telescopes رادیوتلسکوپ
radio source چشمه اخترواره
radio source چشمه شبه اختری
radio frequency فرکانس رادیویی
radio frequency فرکانس بالا
radio interference پارازیت رادیویی
radio horizon افق رادیویی
radio guard نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio guard نگهبان بی سیم
radio procedures روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio prospecting کشف معادن با رادیو
radio receiver گیرنده رادیویی
radio relay رادیو رله
radio relay رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio alimeter فرازیاب رادیویی
radio activity خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio active دارای تشعشع اتمی
radio telescopes تلسکوپ رادیویی
radio telescopes رادیو تلسکوپ
radio telescopes رادیوی نجومی
radio frequency قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio telescope رادیوتلسکوپ
radio active رادیواکتیو
radio telescope تلسکوپ رادیویی
radio telescope رادیو تلسکوپ
radio range ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio control دستگاه کنترل بی سیم
wired radio پخش با سیم
radio wave امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
radio ulnar وابسته به زندبالاوزندپائین
radio tube لامپ رادیو
radio telephony تلفن بیسیم
radio telegraphy تلگراف بیسیم
radio star اختر رادیو
radio sonobuoy بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio sheck یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
radio sextant سکستانت رادیویی
radio wave موج رادیویی
radio waves امواج رادیویی
auto radio گیرنده اتومبیل
auto radio رادیوی اتومبیل
radio antenna آنتنرادیویی
radio mast بخشرادیو
radio section بخشرادیو
radio-controlled وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
radio telescope رادیوی نجومی
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
pirate radio خبرپراکنیغیرقانونی
radio set دستگاه رادیو
radio frequencies فرکانسهای رادیویی
radio fix تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio dicipline انضباط مکالمه بی سیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com