Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
Other Matches
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
restore
پس دادن
restore
بحال اول برگرداندن
restore
تعمیر کردن
restore
اعاده کردن
restore
اعاده دادن
restore
فرمان RESTORE
restore
برگرداندن به وضعیت جدید
restore
باز دادن
restore
ترمیم کردن
restore to health
بهبود دادن
restore to life
احیا کردن
restore to life
زنده کردن
restore to health
شفا دادن
restore law and order
بازگرداندن نظم و قانون
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
read only
تنها خواندنی
read out
بازخوانی
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read only
فقط خواندنی
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read out
بلند خواندن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
read
قرائت کردن
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
استنباط کردن
read
تعبیر کردن
read
بازخواندن
read
خواندن
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
اسکن کردن متن چاپ شده
well read
اهل مطالعه و تحقیق
well read
با اطلاع
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
well-read
با اطلاع
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read ink
ink nonreflective
destructive read
خواندن مخرب
deep read
با اطلاع
read head
هد خواندن راس خواندن
destructive read out
بازخوانی مخرب
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
deep read
بسیار خوانده
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
read head
نوک خواننده
he read other than distinctly
شمرده نخواند
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he can read the sky
ستاره شناس است
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
write once read many
یکبار نویس
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
read head
نوک خواندن
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
read only memory
حافظه فقط خواندنی
write once read many
چند بار بازیاب
write once read many
چند باربخوان
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
read only storage
انباره فقط خواندنی
read pulse
تپش خواندن
read strobe
بارقه خواندن
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read/write
خواندن- نوشتن
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
scatter read
پراکنده خوانی
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
Read the story
فرم تریو
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
reed or read
شیر دادن
lip read
لب خواندن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read
لب خواندن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write head
هدخواندن- نوشتن
fusible read only memory
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
read the riot act
<idiom>
به کسی هشدار دادن
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
to read people's hands
کف بینی کردن
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
erasable programmable read only memory
eprom
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
electrically erasable read only memory
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle
تناوب پریود سیکل
cycle
تاکت
cycle
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycle
حلقه
cycle
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
R/W cycle
ترتیب رویدادها برای بازیابی و ذخیره داده
R/W cycle
CYCLE WRITE/READ
cycle
تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycle
تعداد دفعات تکرار یک حلقه
cycle
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycle
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle
زمانه
cycle
: دور
cycle
چرخه
cycle
دوره
cycle
چرخ چرخه
cycle
سیکل
cycle
دوران
cycle
دور
cycle
سواردوچرخه شدن
cycle
:بصورت دورانی فاهر شدن
cycle
سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
cycle
چرخه زدن
four cycle
دارای چهاردور یا دوره
cycle per second
سیکل بر ثانیه تناوب در ثانیه
cycle per second
هرتس
cycle
دوره گردش
cycle
بصورت متناوب فاهر شدن
cycle
گردش
cycle
دوره عملیات یابازی
four cycle
چهار چرخه
cycle
سیکل مدار
thermodynamics cycle
سیکل ترمودینامیک
occupancy cycle
دوره سکونت
storage cycle
چرخه انباره
storage cycle
سیکل انباره
tempering cycle
دوره بازپخت
number of cycle
تعداد تناوبها
life-cycle
چرخه زندگی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
procurement cycle
دوره خرید
ration cycle
سیکل محاسبه جیره 42ساعته
rankin cycle
سیکل رانکین
exercise cycle
دوچرخهثابت
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
staticizing cycle
سیکل ایستاسازی
turnaround cycle
مدت رفت و برگشت
training cycle
مرحله اموزش
cycle spanner
اچار مخصوص تعمیردوچرخه
reset cycle
چرخه باز نشانی
training cycle
سیکل اموزشی
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
cycle lock
قفلدوچرخه
trade cycle
دور تجاری
stirling cycle
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
vapor cycle
سرد زائی مدار بسته
search cycle
چرخه جستجو
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
number of cycle
تعداد دوره ها
gramdfather cycle
چرخه پدر بزرگ
engine cycle
سیکل کاری موتور
duty cycle
دوره کار
duty cycle
ضریب کار
duty cycle
چرخه کار
display cycle
چرخه نمایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com