English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
Other Matches
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
read/write خواندن- نوشتن
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
write once read many چند باربخوان
write once read many چند بار بازیاب
write once read many یکبار نویس
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head هدخواندن- نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
privilege امتیاز
privilege حساب کامپیوتری که امکان دستیابی به برنامههای خاص یا داده سیستم حساس را میدهد
it is a privilege to see him دیدن او نعمتی است
it is a privilege to see him دیدن اویکنوع امتیازی است
privilege رجحان
privilege مزیت
privilege وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
privilege ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
privilege مصونیت
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
privilege برتری
privilege بخشیدن
privilege امتیاز مخصوصی اعطاکردن
privilege حق ویژه
field privilege امتیاز فیلد
privilege cab درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
privilege of parliament مصونیت پارلمانی
privilege of paliament مصونیت پارلمانی
privilege frome arrest مصونیت از توقیف
Read out the letter. Read the letter aloud. نامه را بلند بخوان
write-in شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write this way این جوربنویسید
write this way اینطور بنویسید
write-in وابسته به اینگونه رای
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
write-off قلم زدن
write-in رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write off <idiom> تسویهحساب کردن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
write-off زود نوشتن
write off از دفتر خارج کردن
write off مستهلک کردن
write off حذف کردن
write off قلم زدن
write out به تفصیل نوشتن
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
over write جای نوشتن
over write جای نوشت
to write off زود نوشتن وفرستادن
to write off به اسانی نوشتن
to write off قلم زدن
asking to write استکتاب
write-off از دفتر خارج کردن
write-off مستهلک کردن
write-off حذف کردن
to write out مفصلانوشتن
to write out بتفضیل نوشتن
to write up ستودن
write down ثبت کردن
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write off زود نوشتن
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write کسر کردن
write با اب وتاب شرح دادن
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write نوشتن
write انشاکردن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
write تحریر کردن
write ثبت رای کتبی
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write-up ستودن
write-up به تفصیل نوشتن
write up ستودن
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write تالیف کردن
write قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write up به تفصیل نوشتن
read in ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read only تنها خواندنی
read only فقط خواندنی
read قرائت کردن
read خواندن
to read too much into تفسیر ناموجه کردن
to read off از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read استنباط کردن
read رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read تعبیر کردن
read out بازخوانی
to read over something چیزی را کاملا خواندن
to read over something چیزی را از اول تا آخر خواندن
read بازخواندن
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
well-read با اطلاع
well-read اهل مطالعه و تحقیق
to read through something چیزی را کاملا خواندن
well read با اطلاع
well read اهل مطالعه و تحقیق
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read اسکن کردن متن چاپ شده
Read me right ... من را درست درک بکن ...
to read out بلند خواندن
to read through something چیزی را از اول تا آخر خواندن
read بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
write-offs حذف کردن
write protect شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write-offs مستهلک کردن
write off capital مستهلک شدن سرمایه
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-ups ستودن
write head هد نوشتن
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
type write ماشین نویسی کردن
type write با ماشین تحریر نوشتن
type write ماشین کردن
to write up an accident شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
write-offs قلم زدن
write head نوک نوشتن
write-offs زود نوشتن
to write in ink بامرکب یاجوهرنوشتن
write-offs از دفتر خارج کردن
i write an article مقالهای مینویسم
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
Teach him how to write . نوشتن را باو یاد بده
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
He cant reade let alone write. خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
write-ups به تفصیل نوشتن
ghost-write کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
Read the story فرم تریو
I read through the letter. من این نامه را کاملا میخوانم.
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
reed or read شیر دادن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
read only storage انباره فقط خواندنی
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
i had a quiet read که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read خواندن غیرمخرب
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
read head هد خواندن راس خواندن
read ink ink nonreflective
read mostly memory حافظه بیشتر خواندنی
read only memory حافظه فقط خواندنی
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
he read other than distinctly همه جورخوانده جز شمرده
he read other than distinctly شمرده نخواند
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
deep read بسیار خوانده
destructive read خواندن مخرب
destructive read out بازخوانی مخرب
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he can read the sky ستاره شناس است
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
read pulse تپش خواندن
deep read با اطلاع
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
lip-read لب خواندن
scatter read پراکنده خوانی
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
scatter read دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
lip-read کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com