Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
rear court
انتهای زمین
Other Matches
rear
نمودار شدن عقب
rear
عقبه سپاه
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
rear
عقب
rear
دنباله
rear
پروردن
rear
تربیت کردن
rear
افراشتن
rear
دنبال
rear
پشت
rear
بلندکردن
at the rear of
پشت سر
at the rear of
درعقب
at the rear of
پشت
rear point
اخرین قسمت عقب دار
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
the rear of a house
قسمت عقب یا پشت خانه
rear sight
شکاف درجه
rear sight
نمای پشت
rear beam
دنبالهشاهینترازو
rear wall
دیوار پشت
rear wheel
چرخ عقب
rear party
عقب دار
the rear vassals
اتباع تیولدار
the rear vassals
مالیات دهندگان
rear indicator
شاخصانتهایی
rear leg
دنبالهپایه
rear light
چراغعقب
rear runner
گردنهپشتی
rear seat
صندلیعقب
rear view
منظرهپشتتراکتور
rear brake
ترمزعصبی
rear apron
دنبالهکراوات
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
در پس پرده
bring up the rear
<idiom>
آخرهمه قرارگرفتن
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
rear bumper
دنبالهسپر
rear foil
دنبالهتیغه
to close up the rear
اخر از همه امدن
to bring up the rear
از عقب امدن
rear lights
چراغهایعقب
rear derailleur
درایلرعقبی
rear admiral
سرتیپ دریایی
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
پشت پرده نمایش
[مخصوص اطاق رخت کن]
rear of queue
عقب صف
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear guard
نیروی عقب دار
rear guard
عقب دار
rear barrier
حد عقب سپاه یا لشگر
rear commodore
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
rear admiral
دریادار
rear echelon
رده عقب
rear echelon
قسمت عقب جبهه عقب جبهه
rear party
قسمت عقبه
rear point
قسمت نوک عقب دار
rear area
منطقه عقب
rear window
پنجره عقب
rear axle
محور چرخ عقب
rear admirals
سرتیپ دریایی
rear foot
پای عقب
rear admirals
دریادار
rear-view mirror
آیینهی جلو
rear-view mirror
آیینهی عقبنما
rear-view mirror
آیینهی پسنما
rear area security
تامین منطقه عقب
rear-view mirrors
آیینهی جلو
rear-view mirrors
آیینهی عقبنما
rear-view mirrors
آیینهی پسنما
rear brake pedal
پدالترمزانتهایی
duck under and rear takedown
یک دست و یک پا
rear limit line
خطمحدودکنندهعقب
rear axle shaft
محور چرخ عقب
rear axle drive
محرکه چرخ عقب
rear axle casing
پوسته محور عقب
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
rear mounted engine
موتور عقب
rear engine drive
موتور عقب
rear
[front]
connection
اتصال
[جلوئی]
پشتی
rear takedown with outside leg tackle
گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear waistlock and side sweep
درو با مایه سالتو و بارانداز
rear waistlock and knee block
درو از پشت
rear takedown with inside singleleg & kn
زیریک خم اقل از راست
rear waistlock and back sweep
درو از بغل
rear takedown with outside leg tackle
زیریک خم
rear takedown with outside singleleg byl
زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
rear takedown with single leg tackel
زیریک خم
rear takedown with single leg tackel
میانکوب
rear takedown with single leg tackel
افلاک پیشرو
rear waistlock and forward inside leg tr
انواع درو
rear waistlock and forward single leg
درو با مایه از مچ پا
rear takedown with double leg tackle
زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
court
محکمه
court
حیاط
court
بارگاه
to appear before the court
در دادگاه ظاهر شدن
to take somebody to court
کسی را محاکمه کردن
the court above
محکمه بالاتر
right court
زمین سرویس سمت راست
court
عشق بازی کردن
court
خواستگاری
court
دادگاه افهار عشق
court
دربار
ad court
زمین سرویس سمت چپ تنیس
out of court
محکوم علیه
court of a
محکمه استیناف
out of court
داد باخته
court
زمین ورزشهای محوطهای
court
دادگاه
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
religious court
محکمه شرع
centre court
حیاطمیانی
summary court
دادگاه بدوی
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
court style
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
contempt of court
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt of court
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
to apply to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
ante-court
[اولین صحن در خانه های بزرگ]
to bring somebody before the court
[s]
کسی را دادگاه بردن
court division
دادگاه
base-court
حیات بیرونی
court division
بخش دادگاه
superior court
دادگاه عالی
right service court
داورسرویسراست
kangaroo court
دادگاه غیرقانونی
kangaroo court
دادگاه پوشالی
court shoes
رجوع شود به pump
court shoe
رجوع شود به pump
volleyball court
9 در 81 متر
volleyball court
زمین والیبال
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
kangaroo court
دادگاه مندرآوردی
law court
دادگاه قضایی
court of law
دادگاه
crown court
دادگاهیدر انگلستانو ولز
court referee
داورزمینبازیسرپوشیده
High Court
دادگاهویژهجرائممهم
hold court
<idiom>
همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
kangaroo court
<idiom>
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
traffic court
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court
دادگاه عبور و مرور
tennis court
زمین تنیس
supreme court
دیوان تمیز
supreme court
دیوان عالی کشور
superior court
دادگاه تمیز
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
squash court
زمین بازی اسکواش
service court
محل فرود سرویس اسکواش
tennis court
07/32 در59/01 متر
the superme court
دیوانعالی کشور
court rug
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
traffic court
دادگاه تخلفات رانندگی
to put out of court
از دستور خارج کردن
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court
عرض بندی کردن
to have recourse to a court
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to court favour
توجه و التفات کسی را طلب کردن
change court
تعویض زمین
service court
محل فرود سرویس
court of review
دادگاه تجدید نظر
court of record
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province
دادگاه استان
court of justice
دادگاه
court of iquiry
دادگاه رسیدگی
court of grievances
دادگاه مظالم
court of first instance
دادگاه بدوی
court of first instance
دادگاه شهرستان
court of appeals
دادگاه استیناف
court material
دادگاه نظامی
court martiall
شورای نظامی
court martiall
دادگاه نظامی
court order
قرار صادره از دادگاه
court plume
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
district court
صلحیه
district court
دادگاه بخش
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
disciplinary court
محمکه انتظامی
deuce court
زمین سرویس سمت راست تنیس
cross court
بسمت مخالف زمین در قطر
criminal court
دادگاه جنایی
criminal court
راز و نیاز کردن
criminal court
عشق بازی کردن
criminal court
محکمه جنائی
court yard
حیاط
court tennis
تنیس داخل سالن
court session
جلسه دادگاه
court procedure
محاکمه
court martial
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
assize court
محاکم سیار جنایی
court of appeal
دادگاه عالی محکمه استیناف
court of appeal
دادگاه پژوهش
court of appeal
دادگاه استیناف
court of appeal
محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal
دادگاه استان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com