English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
English Persian
reed organ یکنوع الت موسیقی بادی
Other Matches
reed الت موسیقی بادی
reed قمیش
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
reed نی
reed نی شنی
reed قصب ساخته شده ازنی
reed or read شیر دادن
to lean on a reed تکیه بر اب کردن
bur reed جل وزغ ابی
reed bed نیزار
reed bed نیستان
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
reed pipe لوله یا نای الات موسیقی بادی
reed of a pipe زبانه نی
reed mace بته لویی
reed mace لویی
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
reed hooks قلابنیشکل
reed mat حصیر
single reed نیتکی
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
reed frequency meter فرکانس مترانبری
Egyptian reed pen نشانگرمصری
reed & prince screw پیچی با سر شکافدار
organ اندام
organ ارگان
organ عضو
organ ارغنون
organ ارگ
organ الت وسیله
pipe organ ارگ نی دار
pipe organ ارغنون لولهای
organ transplantation پیوند عضو
organ system دستگاه
organ console قسمتهایکنسول
sense organ عضو حس
sense organ عامل احساس
sense organ اندام حسی
terminal organ اندام پایانی
barrel organ ارگ دندهای
mechanism of the organ نظام تشکیلات
mechanism of the organ مکانیزم ارگان
organ pleasure لذت اندامی
organ of the body عضو بدن
genital organ الت تناسلی
end organ اندام انتهایی
electric organ اندام برقزن
congested organ عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
sexual organ عورت
mouth organ ارغنون دهنی
mouth organ ساز دهنی
organ-grinders نوازنده سیار ارگ دستی
organ-grinder نوازنده سیار ارگ دستی
organ grinder نوازنده سیار ارگ دستی
hand organ ارگ دستی
hand organ اکوردئون
hollow organ عضو مجوف وتوخالی
organ of corty اندام کورتی
organ loft غرفه ارگ
organ loft جای ارگ
organ loft ارغنون گاه
organ inferiority حقارت اندامی
barrel organ نوعی ارغنون اکوردئون
organ eroticism شهوت اندامی
olfactory organ اندام بویایی
house organ مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
olfactory organ عضو بویایی
sexual organ of either sex فرج
swell organ manual قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
golgy tendon organ اجسام گلژی
golgy tendon organ اندام گلژی
sexual organ of a man احلیل
choir organ manual دستهتنظیمکر
sexual organ of either sex الت تناسلی زن یا مرد
great organ manual عضوبزرگدستی
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
coefficient of relative efficiency organ ضریب نسبی کارایی سازمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com