English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
Other Matches
fire plan طرح اتش توپخانه
fire plan طرح اتش
air fire plan طرح اتش هوایی
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
restrictive جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
restrictive محدود سازنده
restrictive محدود کننده
restrictive داروی پیش گیر
non restrictive توصیفی
non restrictive غیر تحدیدی
non restrictive clause قضیه غیر تحدیدی
restrictive indorsement پشت نویسی مقید
restrictive effect اثر انقباضی
restrictive indorsement فهر نویسی مشروط
restrictive effect اثر کاهشی
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
plan پلان
plan برنامه ریزی کردن
plan طرح کشیدن یا ریختن
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan تدبیر
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan هامن
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan نقشه کف
plan خیال
plan تدبیر اندیشه
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan نقشه
plan طرح
plan برنامه
the better plan is to بهتر این است که .....
plan طرح ریزی کردن
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan پیش بینی کردن
plan طرح کردن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan view نقشه کف
plan implementation اجرای برنامه
partial plan برنامه جزئی
barrier plan طرح موانع
prestowage plan طرح باربندی کالاها
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan طرح پروژه
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
part plan نقشه جزیی
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
plan view نمای بالا
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
plan view دید از بالا
perspective plan برنامه بلند مدت
approval of plan تصویب نقشه
plan implementation عملی کردن برنامه
plan of action طرح عملیات
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
plan of campaign طرح پیکار
plan of maneuver طرح مانور
plan of the day برنامه روزانه ناو
plan frame چارچوب برنامه
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
prospective plan برنامه بلند مدت
plan targets اهداف برنامه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
deck plan صفحه پل کشتی
tentative plan طرح ازمایشی
test plan طرح ازمایش
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
tactical plan طرح عملیات نظامی
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
financial plan برنامه مالی
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
draft plan پیش نویس برنامه
economic plan برنامه اقتصادی
development plan طرح ارایش زمین
development plan طرح گسترش
development plan برنامه توسعه
detailed plan برنامه تفصیلی
entry plan طرح ورود به بندر
entry plan طرح دخول به سر پل
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
strategic plan نقشه جنگ
strategic plan طرح جنگ
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
colombo plan طرح کلمبو
war plan طرح جنگی
war plan نقشه جنگی
collection plan طرح جمع اوری
collection plan طرح جمع اوری اخبار
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
rolling plan برنامه غلتان
secondary plan طرح ثانوی
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
sliding plan برنامه لغزان
contingency plan طرح احتمالی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan طرح عملیات احتمالی
site plan نقشه محل
site plan نقشه جایگاه
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
cargo plan طرح بارگیری ناو
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
key plan نقشه راهنما
lesson plan طرح درس
loading plan طرح بارگیری خودرو
deck plan افق پل کشتی
marshall plan طرح مارشال
marshall plan برنامه مارشال
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
master plan نقشه کلیات
master plan نقشه مجموعه
national plan برنامه ملی
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
butterfly plan طرح پروانه ای
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
floor plan نقشه اشکوب
frequency plan طرح فرکانس
game plan استراتژی بازی
general plan نقشه کلی
general plan نقشه عمومی
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
he thought out a plan تدبیری اندیشید
centralized plan پلان مرکزی
block-plan نقشه اولیه ساختمان
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
illumination plan طرح روشنایی منطقه
installation plan نقشه ی نصب
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan برنامههای موقت
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
ordnance plan طرح اردنانس
ground plan برنگاره
outline plan طرح مبنا
ground plan شالوده
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
ground plan طرح اساسی
ground plan نقشه مسطحه
constant helm plan نقشه زیگزاگ
class improvement plan طرح توسعه ناو
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
open-plan coach طرحبازوگن
negative tax plan برنامه مالیات منفی
negative tax plan طرح مالیات منفی
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
documented plan figures ارقام مستند برنامه
class improvement plan طرح بهبودناو
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan [American English] به اقساط
the fire النار
to d. down a fire اتش رازیر خاکستر کردن
fire up اتشی شدن
on fire مشتاق
on fire مشتعل درتاب وتب
on fire سوزان
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
fire off شلیک کردن
fire out بیرون کردن
fire out بیرون انداختن
fire at will اتش به اختیار خود
fire new بکلی نویاتازه
fire new نونو
to fire out بیرون کردن
to fire out بیرون انداختن
fire at will اتش به اختیار
keep the fire in اتش را روشن نگاه دارید
on fire درحریق
fire up روشن کردن
fire off در کردن
fire شوت محکم و مستقیم
under fire تیراتش
to fire up something با تحریک چیزی را افزایش دادن
to fire تیر زدن
sure-fire شکست ناپذیر
to fire at something تیر زدن به چیزی
sure-fire حتما موفق
fire تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fire آتش
fire حریق
fire شلیک
fire تندی
fire حرارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com