English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
rock work خاره یا صخره مصنوعی
rock work کوه مصنوعی
rock work دیوار کوه نما
Other Matches
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
To go to work . to start work . سر کار رفتن
rock جنباندن
rock تکان دادن
rock سنگ خاره صخره
rock-like صخرهمانند
rock خاره
rock جنبیدن
the rock جبل الطارق
rock تکان نوسانی دادن
rock جنباندن نوسان کردن
rock جنبش
rock صخره
rock حرکت دورانی بال به دور بدنه
rock تخته سنگ یا صخره
rock سنگ
rock تکان
rock-hard بینهایتسخت
rock-climbing صخرهنوردی
rock-climber صخرهنورد
rock pool استخرکوچک
rock bound دشوار
eruptive rock سنگ بیرون ریخته
igneous rock سنگ اذرین
mantle rock سنگپوش
phosphate rock سنگ فسفات
as steady as a rock <idiom> مثل کوه [استوار و ثابت]
rock rubble ریزش سنگ
fall of rock ریزش سنگ
eruptive rock سنگ خروجی
rock cork پنبه کوهی
detrital rock سنگ اواری
crystalline rock سنگ بلوری
hand placed rock سنگفرش فکافته
rock flint سنگ اتشزنه سیاه
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
layer of rock طبقه سنگی
layer of rock لایه سنگی
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
As firm as a rock . به محکمی آهن ( سنگ )
rock the boat <idiom> واژگون کردن
igneous rock سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
igneous rock سنگ خروجی
cap rock پوش سنگ
rock music موسیقیRock
rock flour سنگارد
rock flour ارده سنگ
rock goat بزکوهی
rock goat مرال
rock hewn از کوه کنده شده
rock oil نفت
rock pigeon کبوتر کوهی
rock pitons انواع میخهای سنگ نوردی
rock scorpion کسیکه که درجبل الطارق زاییده شود
rock sucker مارماهی دریایی
rock toe سنگچین پایاب
rock wool پشم کوهی
to rock to sleep جنباندن
to rock to sleep خواب کردن
to stumble against a rock گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
under szturated rock سنگ زیر اشباع
vitreous rock سنگ شیشه نما
rock fever حصبه جبل الطارق
rock erosion از بین رفتن سنگ در اثرخراش
rock wash پوشش سنگی
rock step پایهصخرهای
rock basin حوضهرودصخراهای
impervious rock تختهسنگغیرقابلنفوذ
rock facing سنگریز حفافتی
rock bound خاره بست
rock bound سنگ بست
rock bound محاط بصخره
rock bound دیریاب
rock brake بسفایج معمولی
rock candy نبات
rock candy تبرزد
rock crystal سنگ بلور
rock dove کبوتر کوهی
rock drill مته سنگ شکن
rock dyke سنگریز
rock fill سنگریز
volcanic rock سنگ خروجی
almond rock گزبادامی
rock salt نمک سنگی
to rock the boat <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
rock'n'roll رقص راک اندرول
broken rock صخره
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock garden باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock gardens باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock-bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
bituminous rock سنگ قیری
bed rock سنگ مادر
bed rock سنگ کف
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
rock-bottom price کمترین قیمت
natural rock asphalt سنگ قیر
zone of rock fracture ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
sluiced rock fill سنگریز ابپاشی شده با فشار
to make the party rock جشن را گرم کردن
rock fill dam سد سنگریز
to hit rock bottom از نظر روحی خرد شدن
zone of rock flowage منطقه سنگهای روان
rock fill dam سد سنگی
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
they have done their work را کرده اند
work in <idiom> ساییدن
work in <idiom> قاطی کردن
work کارخانه
at work دست درکار
work off از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
work کار
he is at work سر کار است
they have done their work کار خود
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
work out حل کردن
work out تعبیه کردن
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
work out از کار کاردراوردن
at work مشغول کار
work out تدبیرکردن
work out تمرین
work out تمرین امادگی
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
work out برنامه یک جلسه تمرین
at work سر کار
near work کاری که نگاه نزدیک می خواهد
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work قطعه کار
work موثر واقع شدن عملی شدن کار
work کار کردن
work انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work کوشش
work عمل کردن
work عملی شدن
work موثر واقع شدن
work کارکردن
work اثارادبی یا هنری
work نوشتجات
work عملکرد
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
all work and no p بکارافتادن
all work and no p درکارامدن
to work out something چیزی را حل کردن
work up عمل اوردن
work up ترکیب کردن ساختن
work up بتدریج برانگیختن
work up کم کم فراهم کردن
to look for work عقب کارگشتن
work کار [فیزیک]
work شغل
work وفیفه
work زیست عمل
work استحکامات
to work together تعاون کردن
to work out منتهای استفاده را کردن از
to work out زیادخسته کردن
to work out پیداکردن
to work out دراوردن
to work off بفروش رساندن اب کردن
to work off خالی کردن
to work in داخل کردن
to work someone up <idiom> تو جلد کسی رفتن
work out خوب پیش رفتن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
get down to work بکار پرداختن
get to work دست بکار زدن
to work together همیاری کردن
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
useful work کار مفید
to work together باهم کارکردن
wonder work معجزه استادی عجیب
we have done our work را کردیم
out of work بیکار
by work کار فرعی
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to work together دست به دست هم دادن
do your own work کارخودتانرابکنید
to work in جادادن
useful work کار سودمند
get to work مشغول کارشوید
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
work out <idiom> تمرین کردن
work in داخل کردن
work over <idiom> کتک زدن برای اخاذی
work up <idiom> برانگختن
we have done our work ما کار خود
work out <idiom> موثر بودن
to look for work پی کار گشتن
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
work into <idiom> آرام آرام مجبور شدن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
i am through with my work کارم به پایان رسید
work in مشکلات را از میان برداشتن
by work کار غیر مقرر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com