Dictiornary-Farsi | semi automatic advance | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
semi automatic advance	میزان کردن نیم خودکار


Other Matches

semi automatic	نیم خودکار
semi automatic lathe	ماشین تراش نیمه خودکار
semi automatic telephone system	تلفن نیم خودکار
automatic spark advance	میزان کردن خودکار
automatic timing advance	تنظیم کننده خودکار
semi	نیمه تاحدی
semi	نصف
semi	پیشوندی بمعنی : نیم
semi	نیم
semi	نصفه
semi-	در معنای نصف یا بخش
semi	تقریبا نصف
semi	نیمه
semi	نصف شده
semi conductor	نیمه هادی
semi diesel	نیم دیزل
semi independent	نیمه مستقل
semi independent	نیمه خود مختار
semi literate	نیمه نویسا
semi-conscious	در حال نیمه غش
semi roller	پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi circular a	طاق روی
semi circular	نیم دایرهای
semi circle	نیم دایره
semi officially	بطورنیم رسمی
semi spinner	پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi skilled	نیمه ماهر
semi slav	شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi solvable	نیم حل پذیر
semi trailer	نیمه یدک
semi weekly	هفتهای دوبار
semi-finals	نیمه نهایی
semi finals	نیمه نهایی
semi annually	ششماهه
semi annual	ششماهه
semi barbarian	نیم وحشی
semi centennial	پنجاهمین سالگرد
semi centennial	نیم سده نیم سدهای
semi official	نیمه رسمی
semi mechanization	نیمه مکانیزه
semi detached	درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-conscious	نیمه هشیار
semi-column	نیم ستون
semi-finalist	شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-conscious	نیمه بیهوش
semi-final	نیمه نهایی
semi-modal	افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-final	نیم پایانی
semi-final	مسابقات نیم پایانی
semi-finalist	نیم - پایانگر
semi-mummy	نیمهبستهشده
semi-finalists	نیم - پایانگر
semi-precious	نیمه بهادار
semi-precious	نیمه گرانبها
semi-colons	نیم وج از یا
semi-colons	نقطهبند
semi-finalists	شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi monthly	روزنامه یامجله دوهفتگی
semi monthly	پانزده روزیکبار
semi naufragium	نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi-colon	نقطه ویرگول
semi-colon	نقطهبند
semi-colon	نیم وج از یا
semi-colons	نقطه ویرگول
semi meran	شبه مران در دفاع مران
semi-detached	درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi open game	بازی شطرنج نیمه باز
semi-submersible platform	سکوینیمهشناور
semi processed data	داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
semi-fisheye lens	لنزنیمهبرآمده
semi-detached houses	خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi killed steel	فولاد نیمه ارام
semi logarithmic paper	کاغذ نیمه لگاریتمی
semi interquartile range	دامنه نیمه چارکی
semi indirect lighting	روشن سازی نیم مستقیم
semi finished goods	کالاهای نیمه ساخته
semi durable goods	کالاهای نیمه بادوام
semi circular parry	دفاع نیمدایره
semi luxury goods	کالاهای نیمه تجملی
in advance <adv.>	از قبل
in advance <adv.>	پیشاپیش
advance	پیشروی
advance	بهبود
advance	پیشرفت
advance	ترفیع رتبه دادن
in advance <idiom>	سرساعت
advance	پیشرفت
advance	پیشروی
advance	تسریع کردن
advance	قبلا تجهیز شده
advance	پیش رفتن
advance	پیشرفت
advance	ترقی مساعده
advance	وام
advance	پیش برق
advance	پیش پرداخت
advance	حرکت دادن چیزی به جلو
advance	قبلا تهیه شده
advance	ازپیش فرستاده شده
advance	جلو رفتن
advance	پیشنهاد کردن
advance	جلوبردن
advance	طرح کردن
advance course	دوره عالی
advance	پیش بردن
advance	مساعده
advance	ترقی دادن
advance	جلو
advance	مقدم
advance	پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance	راندن
advance	مساعده دادن
advance	پیش افتادن پیش افتادگی
advance	اعتبار
advance	اقامه کردن
advance	پیش پرداخت
advance	پیشرفت پیشروی
advance	ترقی کردن پیش پرداخت
advance	پیشروی پیشروی کردن
advance	حرکت به جلو
advance	عالی
advance	پیشرفت طولی ناو
semi-permanent hair color [American]	رنگ مو
speed of advance	سرعت پیشروی
buy in advance	پیش خرید کردن
advance point	گروه نوک
payment in advance	پیش پرداخت
advance gruard	طلایه
advance guard	پیش قراول
velocity of advance	تندی پیشرفت
axis of advance	محور پیشروی
bank advance	وام بانکی
advance gruard	جلودار
advance gruard	پیش قراول
hand advance	میزان کردن دستی
money in advance	بیعانه
money in advance	پیش پرداخت مساعده
paper advance	جلو رفتن کاغذ
pay in advance	پیش قسط دادن
payable in advance	قابل پیش پرداخت
payment in advance	پیش پرداخت کردن
advance gruard	یکان جلودار
advance freight	پیش پرداخت کرایه حمل
advance observer	دیدبان جلو
advance officer	افسر جلودار ستون
advance organizer	پیش سازمان دهنده
advance party	گروه پیشرو
advance party	قسمت پیشرو
advance payment	پیش پرداخت
advance point	قسمت سر جلودار
advance point	قسمت نوک
advance purchase	خرید سلف
pay in advance	پیش پرداخت کردن
advance section	قسمت مقدم در منطقه مواصلات
announce in advance	از پیش اعلام کردن
advance variation	واریاسیون پیشروی پیاده دردفاع فرانسوی
advance to contact	پیشروی برای اخذ تماس
advance sign	علامت اوانس
advance observer	دیدبان مقدم
advance march	پیشروی حرکت به جلو
advance march	فرمان پیش
advance force	نیروی جلودار اب خاکی
advance force	نیروی پیشروی
advance detachment	قسمت سرجلودار
advance detachment	قسمت پیشرو
advance cracking	ترکهای عمیق
advance guard	پیشرو
advance guard	پیش لشکر پاسدار
advance by echelon	پیشروی رده به رده
advance by echelon	حرکت رده به رده
advance base	پایگاه جلو
advance base	پایگاه مقدم صحنه عملیات
advance guard	طلایه
advance by bounds	حرکت خیز به خیز
advance by bounds	پیشروی خیز به خیز
advance section	قسمت جلویی
advance of defensive line	در جلو خطوط پدافندی
synchronous phase advance	خازن همزمان
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
advance resistance wire	سیم ادونس
advance individual training	آموزش تکمیلی انفرادی
spark advance & retard	میزان کردن جرقه
paper advance setting	جایگاه پیشرفته ورق
to advance the hand of a clock	عقربه ساعت را جلو کشیدن
advance command post	پاسگاه رده جلو
advance command post	پاسگاه فرماندهی جلو
To make advance [overtures]	منت کشیدن [برای آشتی]
automatic	خودکار
automatic	آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic	فرم های نامه نگاری
automatic	کامپیوتری که امکانات آزمایش را بررسی میکند و میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را برای خطاها بررسی کند
automatic	قهری
automatic	اتوماتیک
automatic	دستگاه خودکار
automatic	خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic	غیر ارادی
automatic	خودکارکردن
automatic	توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی