English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
Other Matches
permanent color رنگ دائمی
permanent color رنگ با ثبات زیاد
color tint , color tone ته رنگ
semi نصفه
semi نیمه
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semi نصف شده
semi نیم
semi نصف
semi- در معنای نصف یا بخش
semi تقریبا نصف
semi نیمه تاحدی
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-precious نیمه بهادار
semi annual ششماهه
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-finalists نیم - پایانگر
semi-precious نیمه گرانبها
semi circular a طاق روی
semi circular نیم دایرهای
semi-colons نقطه ویرگول
semi-mummy نیمهبستهشده
semi-modal افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi annually ششماهه
semi-column نیم ستون
semi-final مسابقات نیم پایانی
semi-final نیم پایانی
semi-final نیمه نهایی
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-finalist نیم - پایانگر
semi-conscious نیمه هشیار
semi-colons نیم وج از یا
semi-colons نقطهبند
semi-finals نیمه نهایی
semi finals نیمه نهایی
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-colon نیم وج از یا
semi literate نیمه نویسا
semi independent نیمه خود مختار
semi independent نیمه مستقل
semi diesel نیم دیزل
semi conductor نیمه هادی
semi slav شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi centennial نیم سده نیم سدهای
semi centennial پنجاهمین سالگرد
semi barbarian نیم وحشی
semi solvable نیم حل پذیر
semi automatic نیم خودکار
semi weekly هفتهای دوبار
semi trailer نیمه یدک
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi meran شبه مران در دفاع مران
semi circle نیم دایره
semi-colon نقطهبند
semi-colon نقطه ویرگول
semi official نیمه رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi skilled نیمه ماهر
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
semi monthly پانزده روزیکبار
permanent way مسیر ثابت
permanent way مسیر دائمی
permanent خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
permanent دائمی
permanent فایلی روی دیسک سخت
permanent حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent پایدار ماندنی
permanent رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent فایل داده که در وسیله ذخیره سازی پشتیبان ذخیره شده مثل دیسک درایو
permanent ابدی
permanent دائم
permanent پایا
permanent تشکیل شده از شیارهای دیسک پیاپی که از فایل جابجایی برای نرم افزار که حافظه مجازی را پیاده سازی میکند استفاده میشود مثل ویندوز ماکرو سافت
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
permanent ثابت
permanent دائمی ماندنی
permanent سیر دائمی
permanent پایدار
permanent همیشگی
permanent دایمی
semi self maintained discharge تخلیه نیم وابسته
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
semi-fisheye lens لنزنیمهبرآمده
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi-submersible platform سکوینیمهشناور
semi luxury goods کالاهای نیمه تجملی
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
semi circular parry دفاع نیمدایره
semi durable goods کالاهای نیمه بادوام
semi finished goods کالاهای نیمه ساخته
semi logarithmic paper کاغذ نیمه لگاریتمی
semi killed steel فولاد نیمه ارام
semi indirect lighting روشن سازی نیم مستقیم
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
permanent rank رتبه دایمی
permanent prohibition حرمت ابدی
permanent mold قالبهائیکه متوالیا" مورداستفاده
permanent flow بده همیشگی
permanent magnet اهنربای دائمی
permanent magnet اهنربای همیشگی
permanent wave فرششماهه
permanent bar حرمت موبد
permanent set حالت ثابت فلزپس از انکه کارکرده و فشاردیده است
permanent deformation تغییر شکل دایمی
permanent shuttering قالب ثابت
permanent storage انباره دائمی
permanent storage انبارش دائمی
permanent deformation تغییر شکل پایا
permanent deligate نماینده دایمی
permanent storage حافظه دائمی
permanent saving پس انداز دائمی
permanent rank درجه دایمی
permanent consumption مصرف دائمی
permanent bar حرمت ابدی
permanent mold قرار می گیرند
permanent oppointment ماموریت دایمی
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent oppropriation تدارک دایمی
permanent oppropriation سیستم اماددایمی یا خودکار
permanent party پرسنل دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent store انباره دائمی
permanent structures ساختمانهای دائمی
permanent hardness سختی دائمی
permanent income درامد دائمی
permanent insane مجنون دائمی
permanent insanity جنون دائم
permanent load بار دائمی
permanent magnet مغناطیس پایدار
permanent magnet اهنربای دائم
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
permanent flow ابدهی پایا
permanent flow بده پایا
permanent flow بده پایدار
permanent divorce طلاق بائن
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent emplacement موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
permanent error خطای ماندنی
permanent error خطای دائمی
permanent fault عیب دائمی
permanent flow ابدهی دایمی
permanent flow بده دایمی
permanent tooth دندان دائمی
permanent marriage نکاح دائم
semi automatic telephone system تلفن نیم خودکار
permanent income hypothesis این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
permanent income hypothesis فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
permanent hardness of water سختی دایم اب
permanent duty station محل خدمت دایمی
He has a good permanent job. شغل ثابت خوبی دارد
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent mold casting ریجه
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
permanent duty station پادگان دایمی
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
permanent income hypothesis مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
permanent water level تراز پیوسته اب
permanent magnet steel فولاد اهنربای دائمی
permanent magnet dynamic بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
to let down one's hair غفلت کردن از خود
keep one's hair on خونسردبودن
She had let her hair down . موهایش را ریخته بود روی شانه اش
to a hair موبمو
let down one's hair <idiom> تمدد اعصاب کردن
out of one's hair <idiom> ازشر کسی راحت شدن
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
to keep one's hair on دست پاچه نشدن
hair موی سر
to let down one's hair کنترل از دست دادن
to keep one's hair on خون سردبودن
against the hair ازبیراهه
hair [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
hair گیسو
to a hair بادقتی هرچه تمامتر
hair زلف
keep one's hair on دست پاچه نشدن
hair مو
to keep ones hair on دست پاچه نشدن
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
goat hair موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
hair loss ریزش مو [پزشکی]
loss of hair ریزش مو [پزشکی]
hair loss آلوپسی [پزشکی]
loss of hair آلوپسی [پزشکی]
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
hair tint رنگ مو
My hair is falling. موهایم دارد می ریزد
hair roller بیگودی
hair grip سنجاقسر
hair dryer سشوار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com