English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English Persian
sluiced rock fill سنگریز ابپاشی شده با فشار
Other Matches
rock fill سنگریز
rock fill dam سد سنگریز
rock fill dam سد سنگی
sluiced دریچه سد
sluiced سنگ شویی کردن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluiced بندگذاشتن
sluiced انبار
sluiced دریچه تخلیه
sluiced سد
sluiced بند سیل گیر
sluiced ابگیر
fill up اشغال کردن
to fill in پرکردن
to fill in درج کردن
to fill in نوشتن خاکریزی کردن
to fill out تمام کردن
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
to fill up لبریزکردن
to fill up پرکردن
to fill up گرفتن تکمیل کردن
fill up کاملاگ پر کردن چیزی
fill up خاکریزی نمودن
fill up پر کردن
fill up پرکردن
fill up تکمیل کردن
fill up لبریز کردن
fill out پر کردن
fill out تکمیل کردن
fill in جانشین شونده
fill in جانشین کردن
fill in پر کردن
fill in شرح دادن
fill up پر شدن
fill away بادبان اراستن
fill away بادبان برافراشتن
to fill up اشغال کردن
fill پر کردن چیزی
fill خاکریزی
fill پر شدن
fill رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
fill خاکریز
fill تار
fill تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
fill پر کردن یا شدن
fill اجرا کردن بزرگ شدن
fill حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill باد کردن
fill پر کردن
zero fill پر کردن با صفر
fill سیر کردن
fill (someone) in <idiom> جزئیات را به شخصی گفتن
fill نسخه پیچیدن
fill (something) in <idiom> جای خالی راپرکردن
fill out <idiom> نوشتن حقایقی که نوشته شدهاند
fill انباشتن اکندن
fill gap شکاف پرونده
fill oneself out خود را سیر کردن
eat to your fill بخوریدتاسیرشوید
height of fill ارتفاع خاکریز
fill dike پربرف وباران
downstream fill توده پایاب خاکریز پایاب
back fill عمل دوباره پر کردن
fill the bill <idiom> مناسب برای همه جا
to eat one's fill of سیرخوردن
selected fill مصالح انتخابی برای خاکریزی
to fill the chair ریاست کردن
scour and fill کندن و پر کردن
to fill the chair برکرسی نشستن
big fill افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
raster fill پر کردن محل تصویر
random fill خاکریز بی ترتیب
character fill پر کردن کاراکترها
to fill up an excavation گودی ای راباخاک پرکردن
to fill up an excavation خاک ریزی کردن
height of fill بلندی اکند
downstream fill پشته پایاب
fill one's shoes <idiom> جابهجایی رضایت بخش
loose fill insulation عایقخاکریز
dry rubble fill سنگچینی بدون ملات
hydraulic fill dam سد خاکریز ابی
earth fill dam سد خاکی
rock-like صخرهمانند
the rock جبل الطارق
rock سنگ خاره صخره
rock جنبش
rock تکان
rock سنگ
rock صخره
rock حرکت دورانی بال به دور بدنه
rock جنباندن
rock تکان دادن
rock جنبیدن
rock جنباندن نوسان کردن
rock خاره
rock تکان نوسانی دادن
rock تخته سنگ یا صخره
to rock to sleep جنباندن
to rock to sleep خواب کردن
to stumble against a rock گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
rock step پایهصخرهای
rock work خاره یا صخره مصنوعی
rock bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
almond rock گزبادامی
bed rock سنگ کف
rock work دیوار کوه نما
rock work کوه مصنوعی
under szturated rock سنگ زیر اشباع
vitreous rock سنگ شیشه نما
As firm as a rock . به محکمی آهن ( سنگ )
rock salt نمک سنگی
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock'n'roll رقص راک اندرول
rock the boat <idiom> واژگون کردن
rock-bottom کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
as steady as a rock <idiom> مثل کوه [استوار و ثابت]
to rock the boat <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
It is as hard as rock. مثل سنگ سفت است
volcanic rock سنگ خروجی
impervious rock تختهسنگغیرقابلنفوذ
rock gardens باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock basin حوضهرودصخراهای
rock music موسیقیRock
rock pool استخرکوچک
rock-climber صخرهنورد
rock-climbing صخرهنوردی
rock-hard بینهایتسخت
rock garden باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
fall of rock ریزش سنگ
layer of rock طبقه سنگی
mantle rock سنگپوش
phosphate rock سنگ فسفات
rock facing سنگریز حفافتی
broken rock صخره
bituminous rock سنگ قیری
rock bound خاره بست
rock bound سنگ بست
rock bound محاط بصخره
rock bound دیریاب
layer of rock لایه سنگی
cap rock پوش سنگ
eruptive rock سنگ بیرون ریخته
rock rubble ریزش سنگ
eruptive rock سنگ خروجی
hand placed rock سنگفرش فکافته
rock cork پنبه کوهی
detrital rock سنگ اواری
rock flint سنگ اتشزنه سیاه
crystalline rock سنگ بلوری
igneous rock سنگ اذرین
igneous rock سنگ خروجی
rock bound دشوار
rock brake بسفایج معمولی
rock candy نبات
rock flour ارده سنگ
rock goat بزکوهی
rock goat مرال
rock hewn از کوه کنده شده
rock oil نفت
rock pigeon کبوتر کوهی
rock pitons انواع میخهای سنگ نوردی
rock scorpion کسیکه که درجبل الطارق زاییده شود
rock sucker مارماهی دریایی
rock toe سنگچین پایاب
rock wash پوشش سنگی
rock wool پشم کوهی
rock flour سنگارد
igneous rock سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
rock dove کبوتر کوهی
rock drill مته سنگ شکن
rock dyke سنگریز
rock erosion از بین رفتن سنگ در اثرخراش
rock fever حصبه جبل الطارق
bed rock سنگ مادر
rock candy تبرزد
rock crystal سنگ بلور
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
to hit rock bottom از نظر روحی خرد شدن
zone of rock flowage منطقه سنگهای روان
zone of rock fracture ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
to make the party rock جشن را گرم کردن
natural rock asphalt سنگ قیر
rock-bottom price کمترین قیمت
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com