Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English
Persian
snow devil
بهمن
Other Matches
blood snow
[watermelon snow]
[red snow]
برف سرخ
[برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
the devil
رای
devil
دیو
go devil
اژدر کوچک
go devil
مین یا نارنجک کوچک
go devil
ارابه دستی
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
go devil
ماشین بذرپاش دستی
to go to the devil
بجهنم رفتن
to go to the devil
جهنم شدن
the devil
امان
devil
نویسنده مزدور
devil
با ماشین خردکردن
devil
تند و تیزکردن غذا
devil
شیطان
devil
روح پلید
devil
ابلیس
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
raise a devil
شلوغ کردن
sea devil
ماهی کوسه
dust devil
تنوره دیو
devil's claw
خفت پنجهای
devil's claw
خفت پنجه دیوی
raise a devil
اشوب کردن
devil-may-care
<idiom>
نگرانی نداشتند
to raise the devil
شلوق کردن
devil's advocate
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate
شریک شیطان
devil's advocates
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocates
شریک شیطان
devil's paternoster
ورد نفرین امیز
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
devil worship
شیطان پرستی
blue devil
افسردگی
blue devil
دیو
devil fish
هشت پا
blue devil
ال
dare devil
بی پروا
dare devil
بی باک
dare devil
نترس
devil may care
بی توجه به مقام
devil may care
لاقید
devil fish
اختپوت
devil fish
چرتنه
devil may care
لاابالی
devil may care
بی باک
give the devil his due
<idiom>
منصف بودن
speak of the devil and he appears
<idiom>
حلال زاده بودن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
to d. with snow
ازبرف
to d. with snow
پوشاندن
snow
برف باریدن
snow under
بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow course
برف راهه
snow under
شکست فاحش خوردن
snow
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow under
مستغرق ساختن
snow
برفک
snow
برف امدن
snow
واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow
برف
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
snow storm
کولا ک برف
snow shovel
پارو
snow survey
برفسنجی
snow tire
تایریخ شکن
snow white
سفید یکدست
snow boot
پوتین برف یا اسکی
snow shoe
برفی
snow shoe
کفش
surmounted with snow
پوشیده از برف
snow tire
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow plough
برف پاک کن
snow plough
برف پران
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
continuous snow
بارشبرفدائمی
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
to shovel snow
با بیل برف کندن
snow thrower
برف خور
snow tractor
تراکتور برف
packed snow
برف فشرده شده
cloggy snow
برف چسبناک
snow job
<idiom>
لاف استادی زدن
snow job
<idiom>
لاف زدن
Snow thaws.
برف آب می شود
snow guard
محافظبرف
intermittent snow
بارشمتناوببرف
snow shower
بارشبرف
snow-white
سفید
snow berry
گل مروارید
snow blind
برف کور
snow blind
برف کوری
snow blindness
برف کور
snow blindness
برف کوری
snow blink
تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow bound
دچار برف
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow capped
دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow cave
اتاق برفی
snow charge
بار برف
snow clad
برف پوشیده
snow berry
گل برف
new fallen snow
برف تازه
snow-white
برفام
snow-white
سفید برفی
snow-capped
دارای قله پوشیده از برف
snow goose
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
accumulation of snow
توده برف
corn snow
تگرگ
corn snow
برف تگرگی
corn snow
برف شکری
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
snow geese
غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
snow slip
بهمن
snow grouse
بعدا پرسیده شود
snow clad
پر برف
snow flake
برف ریزه
snow gauge
برف سنج
snow ball
گلوله برف
snow goggles
عینک توفان
snow goggles
عینک افتابگیر
snow lily
بنفشه گل سفیدوحشی
snow gun
ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet
دریچه ریزش برف
snow job
سرهم بندی
snow line
خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow leopard
یوز پلنگ
snow line
خط برف
snow ball
با گلوله برف زدن
snow gage
برفسنج
snow flake
یکجور گل حسرت
snow clad
برف پوش
snow covers
برف پشته
snow drift
توده برف
snow drift
برف انبار
snow job
ماست مالی
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
snow fence
دیواره برفگیر
snow fence
حفاظ برف
snow flake
دانه برف
snow flake
برف دانه
snow machine
ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough
برف روب
The snow is more than a meter deep.
برف یک متر بلندیش است.
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
snowplough
[ snow-clearer]
برف روب
[آلت برف پاک کن ]
snow ball tree
گل بدماغ
effective snow melt
برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
We had a light fall of snow.
برف سبکی بارید
measurement of snowfall: snow gauge
اندازهگیریمقداربارشباران
half a metre deep in snow
نیم متر زیر برف
The driver coaxed his bus through the snow.
راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
The snow crunched
[scrunched]
underfoot.
برف زیر پاهایم
[پاهایمان]
خرد شد.
snow blower
[rotary snowplough]
برف خور
ablation
[melting of snow or ice]
گداز
[آب شدن]
[سطح کوه یخ یا برف]
heavy drifting snow at ground level
بارشبرفسنگیندرسطحزمین
slight drifting snow at ground level
بارشبرفاندکدرسطحزمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com