English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English Persian
some cold water مقداری آب سرد
Search result with all words
cold water supply منبع ابسرد
cold water supply انشعاب ابسرد
cold water test pressure ازمایش فشار اب
to pour cold water on دلسرد کردن
to pour cold water on سرد کردن
to throw cold water on نیکو ندانستن وناچیزشمردن
cold heavy water هوایخنکسنگین
cold-water circuit چرخهآبسرد
cold-water supply line خطمنبعآبسرد
throw cold water on <idiom> منع کردن
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold نه گرم
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold سرماخوردگی
cold سرما
out cold <idiom> به کما رفتن
cold بدون آماده بودن
out in the cold <idiom> تنها
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
keep cold دست پاچه نشدن
it is cold سرد است
cold زکام سردشدن یا کردن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
i f. cold سردم است
to keep cold دست پاچه نشدن
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold is merely privative گرما نیست
cold heartedness بی عاطفگی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold infusion اب
cold infusion خیسانده
cold hearted بی عاطفه
cold heartedness بیرحمی
cold heartedly باخون سردی
cold livered خون سرد
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold livered بی عاطفه
cold link پیوند دستی
cold link پیوند سرد
cold light نور سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold mix امیخته سرد
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold glue چسب سرد
cold brittleness شکستگی سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch a cold <idiom> سرما خوردن
catch cold زکام شدن
catch cold سرما خوردن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
cold brittleness شکنندگی سرد
cold cathode کاتد سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold boot راه اندازی سرد
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel قلم سردکار
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
to shiver with cold از سرمالرزیدن
cold storage سردخانه
cold sweat عرق سرد
cold sweat سردخو
cold turkey ترک اعتیاد
cold turkey محروم
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بلامقدمه
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بیرو دربایستی
exposure to cold درمعرض سرما بودن
cold air هوایخنک
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
we were perished with cold از سرما مردیم
to grow cold سردشدن
to catch cold زکام شدن
to catch cold سرماخوردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
paradoxical cold سرمای تناقضی
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
head cold نزله
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
cold coolant مخزنخنککننده
deep cold سرمای ژرف
cold steel اسلحه سرد
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold start boot cold
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start دوباره روشن کردن
cold spot نقطه سرماگیر
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold short شکنندگی در سرما
cold rubber لاستیک سرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold steel جنگ افزار سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold fish غیر احساساتی
stone-cold بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold. سردم است
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold riveting پرچکاری سرد
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold cream یکجور مرهم
common cold زکام
to feel cold احساس سردی کردن
to feel cold از سرما یخ زدن
common cold گریپ نزله
common cold سرماخوردگی
cold fronts پیشان هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
cold-blooded خون سرد
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold start شروع سرد
cold shoulder خونسرد
cold sore تاول تبخالی
cold sores تاول تبخالی
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
to get cold feet نامطمئن شدن
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
ice-cold فوق العاده سرد
ice cold مثل یخ
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
ice cold فوق العاده سرد
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
asphalt cold اسفالت سرد
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
ice-cold مثل یخ
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
cold war جنگ سرد
cold cuts گوشت پخته سرد
The food is cold. غذا سرد است.
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
cold wet clothing لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
temperate and cold scrub خلنگ زار
temperate and cold scrub خارستان
to quit something cold turkey چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
cold work steel فولاد کارسرد
cold pressure welding جوشکاری فشاری سرد
cold pressed forging اهنگری فشاری سرد
cold air inlet راهدخولهوایخنک
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
A cold wind is blowing. باد سردی می وزد
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به کنار گذاشتن
fine cold asphalt اسفالت سرد و نرم
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به عقب انداختن
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
upper cold front جبههوایبسیارسرد
cold upsetting die حدیده چاق گردانی سرد
cold drawn oil روغن کرچک
cold heading tool ابزار سردکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com