English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
stop logs تیرکهای سد کننده
Other Matches
logs کیلومتر شمار ناو
logs جدول
logs لگاریتم
logs :
logs ثبت کردن وقایع
logs درسفرنامه واردکردن
logs کارنامه صورت عملیات سفرنامه کشتی
logs شماره تلفن
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs گزارش سفرهواپیما
logs گزارش سفرنامه کشتی
logs :کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
logs ضبط مجموعهای از عملیات
logs برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه
logs رکورد عملیات پردازشی کامپیوتر
logs سرعت سنج
logs فهرست لیست پیمودن
logs کلمه رمز و شماره کاربر که در صورت نیاز سیستم راه دور برای وارد شدن خودکار ارسال می شوند
logs مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید
logs کامپیوتری که مشخصات کاربر و داده کلمه رمز را بررسی میکند با پایگاه داده کاربر تا امکان اتصال به شبکه یا سرور را بدهد
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs کنده چوب
logs ضبط تماسهای تلفنی
logs گرد بینه گرده بینه
logs کنده
logs چوب گرد
logs لگاریتم گرفتن
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
logs ثبت وقایع
non-stop پیوسته
stop over توقف کوتاه مدت
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop by <idiom> ملاقات کردن
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پایسته
non-stop بیوقفه
non-stop مدام
non-stop یک ریز
non-stop بیتوقف
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] نگاه داشتن
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
to stop [doing something] دست کشیدن
non-stop یکسره
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop ایستاندن
stop ورجستن
stop ناک دان
stop استوپ داور بوکس
stop قطع کردن
stop ایستادن
stop متوقف کردن ایستگاه
stop توقف
stop مکث
stop جلوگیری منع
stop برخورد
stop گیره
stop متوقف کننده
stop ایستادن توقف کردن
stop نگاه داشتن
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop خواباندن بند اوردن
stop منع
stop از کار افتادن مانع شدن
stop توقف منزلگاه بین راه
stop ایستگاه نقطه
stop مانع
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop توقف انجام کار
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop انجام ندادن عملی
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop ایست
end stop بستتحتانی
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
heel stop ترمزگیر
ski stop ترمزاسکی
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
stop rod میلهایستایی
stop key کلیداستپ
stop button دکمهایست
depth stop توقفعمیق
to put a stop to موقوف کردن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to را گرفتن
to make a stop ایست کردن
to make a stop مکث کردن
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
water stop اب بند
stop at intersection توقفدرتقاطع
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop nagging! نق نزن!
Stop pushing! هل ندهید!
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
label-stop زانویی آبچکان
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
to bring to a stop را گرفتن
stop code کد توقف
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop instruction دستورالعمل توقف
sear stop مانع چخماق
sear stop ضامن چکاننده
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
stop bit ذرهء ایست نما
safety stop ترمز خطر
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
bar stop توقف میله
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
door stop زبانه در
flue stop دکمه ارگ
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
flag stop ایست
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
elevation stop حد نهایی درجه
dynamic stop ایست پویا
door stop دکمه کله قندی
full stop نقطه
stop dog علامت وقف
stop list صورت متخلفین
stop go policy توسعه
stop hit دره
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop knob دکمه
stop lamp چراغ ترمز
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop light چراغ ترمز
program stop توقف برنامه
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop street خیابان فرعی
to bring to a stop بس کردن جلو
stop mechanism مکانیزم توقف
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop element عنصر ایست
stop go policy سیاست تثبیت
stop watch ساعت وقت گذاری
stop valve شیر قطع جریان
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave بازداشت کردن
to bring to a stop موقوف کردن
stop loss order دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
stop lamp switch کلید لامپ ترمز
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com