Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
stream lines
خطوط جریان
Other Matches
stream
مسیل
stream
جریان اب
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
جریان طولانی داده سری
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
up stream
بالارود در قسمت بالای نهر
against the stream
بر ضد جریان اب
to go with the stream
همرنگ جماعت شدن
on stream
درحال فعالیت
on stream
در حال عمل درعمل
stream
سیلان
stream
نهر
stream
جماعت
stream
جریان
stream
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream
روانه
stream
جریان اب ابیاری جویبار
stream
جوب
stream
رودخانه ابراهه
stream
رود جوی
jet stream
تند باد
job stream
ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
job stream
مسیل برنامه ها
stream of money
جریان پول
jet stream
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
output stream
مسیل خروجی
output stream
نهر خروجی
side stream
ریزابه
tributary stream
ریزابه
input stream
مسیل ورودی
input stream
جریان سیر ورودی
bit stream
رشته ذره یی
bit stream
بیتهای متوالی
bit stream
مسیل بیتی
bit stream
نهربیتی
in stream procedure
رویه با مسیل
bit stream
گروه بیتی
blood stream
جریان خون
data stream
سیر داده
data stream
مسیل یا نهر داده
ephemeral stream
رود فصلی
ephemeral stream
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
free stream
جریان ازاد
head stream
سرچشمه رودخانه
Gulf Stream
جریان اب گرم گلف استریم
sluggish stream
رودخانه با جریان کند
stream routing
روند رود
stream routing
روند روانه
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream turbine
توربین بخار
tidal stream
current tidal
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
traffic stream
جریان امد و شد
traffic stream
جریان رفت و امد
transport stream
ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
subterranean stream
طوفانزیرزمینی
To jump across the stream.
ازروی نهر آب پریدن
to strive against the stream
<idiom>
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
stream of income
جریان درامد
stream of consciousness
سیلان ذهن
stream bed
بستر ابراهه
stream centerline
اسه ابراهه
stream corridor
دالان رود
stream anchor
anchor kedge
stream day
روز کاریاگردش ماشین
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream anchor
لنگر ضد جریان اب
stream line
خط هدایت جریان
stream of consciousness
جریان فکر
stream of consciousness
تسلسل روانی
input job stream
مسیل برنامه ورودی
job output stream
مسیل خروجی برنامه
job input stream
مسیل ورودی برنامه
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
outside lines
خطوط حمله
lines
لجام
lines
محصول
by-lines
کار یاشغل اضافی وزائد
lines
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines
لوله منفردی در سیستم سیالات
lines
جبهه جنگ
lines
سیم
lines
در سمت
lines
صفی در خط
lines
خط صف
lines
طناب خط
lines
خط
lines
پوشاندن
lines
استرکردن
lines
ترازکردن
lines
نسب
lines
خط زدن
lines
لاین
lines
رشته
lines
شعبه
lines
اتصال فیزیکی به ارسال داده
by-lines
خط دوم یافرعی
lines
طرز
by-lines
خط فرعی راه اهن
lines
حدود رویه
lines
اراستن
lines
بخط کردن
lines
ریسمان
lines
: خط
lines
طناب سیم
lines
جاده
lines
دهنه
lines
سطر
lines
خط دار کردن
lines
خط انداختن در
lines
رشته بند
lines
: خط کشیدن
lines
رسن
lines
ردیف
curvature lines
خطوط مدور
lazy lines
سفیدک
[رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
curvature lines
خطوط منحنی
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
striped lines
خطوط راه راه
[همچون نقش محرمات]
picket lines
خط نرده ها
picket lines
خط پرچین
open lines
خطوط باز شطرنج
picket lines
خط دستکها
picket lines
صف کارگران اعتصابی
papillary lines
خطهای برجسته انگشتها
marriage lines
گواهی نامه عروسی
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
fuel lines
خطوطسوخت
suspension lines
خطوطآویزان
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
cotidal lines
خطوط مدیکسان
two parallel lines
دو خط موازی
voltage between lines
ولتاژ بین خطوط
spectral lines
خطوط طیفی
hot lines
تلفن قرمز
hot lines
خط تلفنی بیست و چهار ساعته
lines of latitude
خطوطعرضجغرافیایی
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
return lines
خطهای بازگشتی
retrace lines
خطهای بازگشتی
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
passage of lines
عبور از خط
lines of longitude
خطوططولجغرافیایی
symmetry lines
خطوط تقارن
branch lines
خط فرعی
balmer lines
خطوط بالمر
plumb lines
خط عمودی
plumb lines
شاقول
assembly lines
خط تولید
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
contour lines
خطوط میزان منحنی
contour lines
منحنی تراز
contour lines
خط هم ارتفاع
cotidal lines
خطوط هم مد
assembly lines
خط کلی
dark lines
خطوط تاریک
plumb lines
ریسمان شاغول
adjacent lines
خطهای مجاور
active lines
خطهای فعال
branch lines
شاخه
power lines
خط جریان قوی
party lines
خط خصوصی تلفن
plumb lines
خط قائم
party lines
مرز مشترک
party lines
خط دستهای
clothes lines
ضبه زدن و انداختن حریف
main lines
نهر اصلی
main lines
نهر مادر
main lines
کانال اصلی
main lines
خط اصلی
punch-lines
لب مطلب
punch-lines
جمله اساسی واصلی
absorption lines
طیف جذبی
absorption lines
خطوط دراشامی
assembly lines
خط مونتاژ
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
front lines
خطوط جلو جبهه
grid lines
خطوط شبکه
guide lines
دستورالعملها
guide lines
خط مشیها
hard lines
سختی
hard lines
بدبختی
party lines
خط مشترک
inside lines
خطوط حمله شمشیربازی
isostatic lines
خطوط ایزواستاتیک
lines man
سرباز صف
lines of communication
خطوط مواصلاتی
lines of force
خطوط قوا
lines of force
خطوط نیرو
load lines
علایم بارگیری
front lines
خطوط مقدم
front lines
خط مقدم جبهه
fraunhofer lines
خطوط فرانهوفر
dedicated lines
خطوط اختصاصی
drawing lines
خط کشی
assembly lines
تیمار خط
production lines
خط تولید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com