Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
stream of money
جریان پول
Other Matches
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
stream
مسیل
stream
جریان طولانی داده سری
to go with the stream
همرنگ جماعت شدن
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
on stream
در حال عمل درعمل
up stream
بالارود در قسمت بالای نهر
on stream
درحال فعالیت
against the stream
بر ضد جریان اب
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
جریان اب
stream
سیلان
stream
جریان
stream
نهر
stream
رود جوی
stream
جماعت
stream
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream
نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream
روانه
stream
جریان اب ابیاری جویبار
stream
جوب
stream
رودخانه ابراهه
bit stream
مسیل بیتی
bit stream
بیتهای متوالی
bit stream
رشته ذره یی
output stream
نهر خروجی
stream corridor
دالان رود
stream centerline
اسه ابراهه
stream bed
بستر ابراهه
stream anchor
anchor kedge
stream anchor
لنگر ضد جریان اب
sluggish stream
رودخانه با جریان کند
tributary stream
ریزابه
side stream
ریزابه
bit stream
نهربیتی
bit stream
گروه بیتی
free stream
جریان ازاد
data stream
مسیل یا نهر داده
data stream
سیر داده
head stream
سرچشمه رودخانه
in stream procedure
رویه با مسیل
input stream
جریان سیر ورودی
input stream
مسیل ورودی
jet stream
تند باد
jet stream
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
job stream
ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
job stream
مسیل برنامه ها
ephemeral stream
رود فصلی
blood stream
جریان خون
output stream
مسیل خروجی
ephemeral stream
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
stream day
روز کاریاگردش ماشین
tidal stream
current tidal
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
traffic stream
جریان امد و شد
traffic stream
جریان رفت و امد
transport stream
ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
subterranean stream
طوفانزیرزمینی
To jump across the stream.
ازروی نهر آب پریدن
to strive against the stream
<idiom>
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
stream turbine
توربین بخار
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream routing
روند روانه
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream line
خط هدایت جریان
stream lines
خطوط جریان
Gulf Stream
جریان اب گرم گلف استریم
stream of consciousness
جریان فکر
stream of consciousness
سیلان ذهن
stream of consciousness
تسلسل روانی
stream routing
روند رود
stream of income
جریان درامد
job output stream
مسیل خروجی برنامه
job input stream
مسیل ورودی برنامه
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
input job stream
مسیل برنامه ورودی
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
his money is more than can
پولیش بیش
he is f. of money
پول فراوان دارد
f. money
پول فراوان
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
money on d.
وجه امانعی
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
value for money
ارزش پول
value of money
ارزش پول
money on d.
پول سپرده
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money
قدرت خرید پول
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
take in (money)
<idiom>
رسیدن
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
near money
شبه پول
money
پول
money
جایزه نقدی
money
مسکوک ثروت
money
سکه
money
اسکناس
near with one's money
خسیس
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
sound money
پول قوی
sound money
پول سالم
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
spending money
پول توجیبی
blood money
خونبها
blood money
دیه
blood money
خون بها
soft money
پول ضعیف
money markets
بازار پول
supply of money
عرضه پول
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
token money
پول فرعی
money-box
غلک
money-box
صندوق اعانه
paper money
اسکناس
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
money-boxes
صندوق اعانه
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
money-boxes
غلک
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
trust money
پول امانی
onother's money
پول دیگری
penury of money
قحط پول
possession money
حق الاجرا
possession money
حق النسبی
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money
در CL ثمن
purchase money
قیمت جنس
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
passage money
تاکردن
onother's money
پول شخصی دیگر
beer money
پول چایی
beer money
پول ابجو
passage money
کرایه
passage money
کرایه مسافر
passage money
خوراک
passage money
غذا
passage money
راه
quantity of money
مقدار پول
raise money
فراهم کردن پول
scant of money
بی پول
short of money
کم پول
bat money
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bad money
پول بد
spending money
خرجی
smart money
پاداش زیان
smart money
خسارت
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
scant of money
کم پول
retention money
پول گرویی
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
raise money
جمع اوری کردن پول
money market
بازار پول
ready money
پول نقد
ready money
پول موجود
ready money
پول فراهم شده
requistion for money
درخواست
requistion for money
پول
smart money
مطلع
paper money
پول کاغذی
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
money orders
حواله پول
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money orders
حواله پولی
time is money
<idiom>
وقت طلاست
save money
به دقت خرج کردن
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
Changing money
تبدیل پول و ارز
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
save money
پس انداز کردن
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money orders
حواله پستی وتلگرافی
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
money order
حواله پولی
money order
حواله پول
money order
حواله پستی وتلگرافی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com