English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (5 milliseconds)
English Persian
team-mates همگروه
team-mates یار
Other Matches
mates لنگه
mates مات
mates معاون کشتی معاون ناخدا
mates کمک ناخدا
mates جفت کردن دو قطعه یک سیستم با هم
mates جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mates شاه مات کردن
mates شاگرد
mates همدم
mates کمک رفیق
mates جفت
mates همسر
running mates متحد انتخاباتی
running mates نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates اسب همگام
team up هم دست شدن [در کار]
team up توحید مساعی کردن
team up تشریک مساعی
first team تیم اصلی
team تیم گروهانی
team گروهان تقویت شده
team گروه
team گروهه
team دسته
team دست جفت
team یک دستگاه
team تیم
team دسته درست کردن
team بصورت دسته یاتیم درامدن
team game بازی گروهی
programming team تیم برنامه نویسی
special team تیم ذخیره ها
team teaching تدریس گروهی
specialty team تیم ذخیره ها
team area محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
team roping مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
team pursuit مسابقه تعقیبی تیمی
team foul خطای مهم
team line up به صف ایستادن تیم
team tennis بازیهای مختلف تنیس
team-mate همگروه
crisis team گروه ضد بحران
work team گروه کار
work team دسته
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
team spirit روحیهوفاداریمابینیکتیم
team shirt لباستیم
team bench نیمکتبازیکنان
team-mate یار
prosecution team تیم دادرسی
pararescue team تیم تجسس و نجات
expansion team تیم تازه وارد به لیگ
embarkation team تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
double team تیم دونفره
company team تیم مرکب
company team تیم گروهانی
combat team گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
combat team تیم رزمی
boat team تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
boat team تیم قایق اب خاکی
factory team تیم کارخانه اتومبیل سازی
four man team تیم چهار نفره
functional team تیم اجرایی
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
functional team تیم عمل کننده
army assault team تیم هجومی نیروی زمینی
brigade landing team تیم پیاده شونده تیپی
member of the national team عضو تیم ملی
Both of us will make a good team. ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
mobile training team تیم اموزشی سیار
battalion landing team تیم ساحلی گردان
battalion landing team تیم پیاده شونده گردانی
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
chief programmer team سرپرست یک تیم برنامه نویسی
combat control team تیم کنترل رزمی
heavy fire team تیم اتشهای زمینی سنگین
team handball court مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
control and assessment team تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
team handball court زمین بازی هند بال
combined arms team تیم رستههای مرکب
combined arms team تیم مرکب
light fire team تیم اتش سبک
light fire team تیم دو هلی کوپتره
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com