English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
thermal effect اثر گرما
thermal effect اثر گرمایی
Other Matches
thermal کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
thermal دمایی
thermal حرارتی
thermal گرم
thermal نوعی چاپگر که حروف روی کاغذ حرارتی با نوک چاپ قرار می گیرند و یک ماتریس از عناصر حرارتی کوچک ایجاد می کنند
thermal مربوط به گرما
thermal گرمایی
thermal reservoir منبع گرما
thermal insulation عایقکاری در برابرگرما
thermal insulation عایق کاری گرمایشی
thermal scanning غربال گرمایی
thermal ionization یونش گرمایی
thermal resolution حداقل سنجش حرارت
thermal dissociation تفکیک گرمایی
thermal pollution الودگی گرمایی
thermal power مقدار حرارتی
thermal power توان حرارتی
thermal printer چاپگر حرارتی
thermal protection محافظت حرارتی
thermal radiation تشعشع حرارتی
thermal radiation تابش حرارتی
thermal reservoir منبع گرمایی
thermal resistor ترمیستور
thermal resolution حداقل اختلاف حرارت
thermal shadow سایههای حرارتی
thermal shadow سایه روشن حرارتی
thermal flux شار گرمایی
thermal flux شار گرما
thermal waves امواج گرمایی
thermal unit واحدسنجش گرما
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
thermal switch سویچ حرارتی
thermal stress ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
thermal stress تنش حرارتی
thermal springs چشمههای اب گرم
thermal spring چشمه اب گرم
thermal treatment عملیات گرمایی
thermal shock تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
thermal pollution آلودگی گرمایی
thermal insulation گرمابندی
thermal emission تابش حرارتی
thermal efficiency راندمان حرارتی
thermal ammeter امپرسنج حرارتی
thermal effects اثرات حرارتی
thermal conductivity رسانندگی گرمایی
thermal battery باطری حرارتی
thermal devices ابزارهای حرارتی
thermal decomposition تجزیه گرمایی
thermal crossover تقابل حرارتی در عکاسی مادون قرمز
thermal capacity فرفیت گرمایی
thermal conductivity رسانائی گرمایی یا حرارتی
thermal conductance گرمارسانایی
thermal agitation اغتشاش گرمایی
thermal energy انرژی گرمایی
thermal enrichment گرمافزونی
thermal instability ناپایداری حرارتی
thermal imagery عکاسی با اشعه حرارتی مادون قرمز
thermal imagery عکاسی مادون قرمز
thermal gradient گرادیان دما
thermal fatigue خستگی حرارتی
thermal exposure میزان جذب حرارت
thermal sensitivity حس دما
thermal exposure در معرض حرارت قرار گرفتن
thermal expansion انبساط حرارتی
thermal excitation برانگیختگی گرمایی
thermal equilibrium تعادل گرمایی
thermal conductance گرمارسانندگی
thermal coefficient of expansion ضریب انبساط حرارتی
thermal agitation voltage اثر گرما
differential thermal analysis تجزیه گرمایی تفاضلی
coefficient of thermal expansion ضریب انبساط حرارتی
lattice thermal resistivity مقاومت ویژه گرمایی شبکه
british thermal unit واحد گرمایی بریتانیا
british thermal unit واحد بریتانیایی گرما
internal thermal resistance مقاومت حرارتی داخلی
thermal critical point نقطه ی بحرانی حرارتی
thermal critical point نقطه توقف
thermal critical point نقطه تبدیل حرارتی
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
to this effect ازاین قرار
effect اثر
effect and cause معلول و علت
with effect from از تاریخ ...
to this effect باین معنی
to the effect that مبنی براینکه
to the effect that دایربراینکه
to take effect قابل اجراشدن
to take effect مجری شدن
to come into effect قابل اجراشدن
to come into effect مجری شدن
after-effect اثر ثانوی
after-effect تاثیر بعدی
to go into effect قابل اجرا شدن
come to effect قابل اجرا شدن
effect انجام دادن
effect اجرا کردن
effect اجرا
effect تاثیر
effect معلول
cause and effect علت و معلول
to take effect قابل اجرا شدن
to go into effect کاربرد پذیر شدن
to take effect کاربرد پذیر شدن
to go into effect قانون شدن
to take effect قانون شدن
to go into effect قانونی درست شدن
by-effect اثر فرعی
by-effect اثر جانبی
by-effect نتیجه جانبی
by-effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
effect عملی کردن معلول
effect نتیجه
take effect <idiom> قانونی درست شدن
to take effect قانونی درست شدن
to the [that] effect <adv.> با مفهوم [معنی] کلی
to say something to the effect that ... ابراز کردن خود دایربراینکه ...
effect مفید
effect کارموثر اجراکردن
effect معنی
effect مفهوم نیت
What effect do you think the changes will have on you? فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
size effect تاثیر اندازه
secondary effect اثر جانبی
spillover effect اثر جانبی
thermoelectric effect اثر گرما- برق
skin effect اثر سطحی
significant effect اثر معنی دار
significant effect اثر مهم
shot effect اثر ساچمهای
shoaling effect اثرات کم عمق
shielding effect اثر حفافتی
spillover effect نتیجه جانبی
wealth effect اثر ثروت
seebeck effect پدیده زبک
tax effect اثر مالیات
isotope effect اثر ایزوتوپی
tau effect پدیده تائو
spillover effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
surface effect اثر سطح
substitution effect اثر جانشینی
secondary effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
subsittution effect اثر جانشینی
secondary effect نتیجه جانبی
steric effect اثر فضایی
skin effect اثر پوست
secondary effect اثر فرعی
spillover effect اثر فرعی
sound effect جلوههایصوتی
tunnel effect اثر تونلی
torque effect اثر ترک
to give effect to اجراکردن
to give effect to عملی کردن
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
put into effect اجرا کردن
to carry into effect بموقع اجراگذاشتن
to carry into effect اجراکردن
to bring to effect اجراکردن
turning effect اثر گردش
unfavorable effect اثر نامساعد
zener effect اثر زنری
zener effect اثر زنر
zeigarnik effect پدیده زایگارنیک
zeeman effect اثر زیمان
zeeman effect اثر زیمن
special effect جلوههایویژه
wealth effect "اثر پیگو "
side effect عوارض جانبی [اثر جانبی]
volta effect پدیده ولتا
volta effect اثر ولتا
to bring to effect انجام دادن
put into effect انجام دادن
put into effect تکمیل کردن
carry into effect تکمیل کردن
put into effect صورت دادن
carry into effect صورت دادن
put into effect جامه عمل پوشاندن
carry into effect جامه عمل پوشاندن
put into effect تحقق بخشیدن
carry into effect تحقق بخشیدن
put into effect به اجرا در آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
carry into effect به انجام رساندن
carry into effect عملی کردن
carry into effect واقعی کردن
put into effect به انجام رساندن
put into effect واقعیت دادن
put into effect عملی کردن
put into effect صورت گرفتن
put into effect واقعی کردن
carry into effect انجام دادن
carry into effect اجرا کردن
carry into effect واقعیت دادن
tunnel effect پدیده تونلی
corona effect اثر هالهای
dimming effect اثر تیرگی
dopplar effect اثر دوپلر
doppler effect اثر داپلر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com