English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
Other Matches
retreat عقب نشینی کناره گیری
retreat عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreat عقب نشینی کردن
retreat گوشه عزلت انزوا
retreat پس گرفتن
retreat عقب زدن
retreat عقب نشینی
retreat به تفرقه
retreat فرمان متفرق شوید
retreat مراسم شامگاه شیپور شامگاه
retreat عقب نشاندن
retreat گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
retreat انزوا [گروهی برای مدتی]
retreat عقب کشیدن بدن
line of retreat خط عقب نشینی
line of retreat خط بازگشت یکانها
to sound the retreat شیپورعقب نشینی زدن
to beat a retreat کوس عقب نشینی
To retreat. To withdraw. عقب نشینی کردن
to beat a retreat عقب نشینی کردن
velocity of retreat سرعت متوسط اب در پائین دست سرریز
to sound a retreat شیپور عقب نشینی زدن
three-day retreat گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
The army had to retreat from the battlefield. ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
To draw in ones houns . Toback down . To retreat. ماست ها را کیسه کردن ( عقب نشینی از روی ترس )
full چرخش با پشتک کامل
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full شرح محل یک دایرکتوری
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full چرخیدن ژیمناست
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full ابوینی
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
in full کاملا
in full تمام وکمال
full and down ناو پر بار و سنگین
full کد فایل در آن ذخیره شده است
to the full به منتهادرجه
to the full کاملا
full and by پرونیمهپر
full well بسیارخوب
full up پر- مملو - لبریز
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full کامل یا شامل همه چیز
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full well خوب خوب
full سیر
full پر
full مملو
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full انباشته
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full تمام
full پر لبریز
full کامل
full سیری
full پرکردن پرشدن
full پری
full فول اکنده
full بالغ رسیده
full section برش کامل
full speed سرعت کامل
full speed حداکثر سرعت
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale تمام عیار
full sail تبار مجهز
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full production تولید در حداکثرفرفیت
full production تولید کامل
full sail بابادبانهای گسترده
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full step یک قدم کامل
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time تمام روز
full time پیوسته کاری تمام وقت
full time پیوسته کار
full tilt بسرعت
full tilt باسرعت زیاد
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full to repletion پر
full powers اختیارات تام
full of life باروح
full mouthed پرصدا
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full mouthed تمام دندان
full moon ماه شب چهاردهم
full moon ایبک
full moon ماه تمام
full moon ماه پر
full moon بدر
full moon ماه شب چهارده
full moon قرص کامل ماه
full of life سر زنده
full of life پر جمعیت
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch گام پر
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay مواجب تمام
full pay حقوق تمام
full orbed پر
full orbed تمام روشن
full of years سالخورده
full of resource باتدبیر زرنگ
full of resource کاردان
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full of beans <idiom> پرانرژی
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
full-page تمام صفحه
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
for full board برای تمام پانسیون
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
full-suspension <adj.> کاملا معلق
full beam نور بالا [در خودرو]
come full circle <idiom> کاملا برعکس
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
the full of the moon بدر
the full of the moon ماه تمام
to its full extent <adv.> بکلی
full word تمام کلمه
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full track شنی دار کامل
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion انباشته
full word کلمه کامل
to its full extent <adv.> کاملا
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
of full blood تنی
life full روح بخش
life full سر زنده
life full باروح
in full fig اراسته
in full fig مجهز
in full fig اماده
in full fig درلباس تمام
full to repletion پرپر
full blood نژاد خالص
chock full کیپ
chock full پرشده
brim full سرشار
brim full مالامال
blow full به طور کامل دمیدن
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick با شتاب
at full lick بسیار تند
at full length دراز کشیده
at full length بتفصیل
at full length مفصلا`
full-fledged بالغ رسیده
full-fledged تکامل یافته
full-fledged کامل
chock full گرفته
chock full لبالب مالامال
full offence جرم تام
full blood همخون
full back مدافع پوششی
full automatic تمام اتوماتیک
full automatic تماما" خودکار
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
full annealing کامل گداختن
full annealing بازپخت کامل
full age سن تکلیف
full age سن رشد
full adder افزاریشگرکامل
full adder تمام جمع کننده
full adder تمام افزایشگر
full ablutions sharia by pescribed bodyas whole the of غسل
full foliaged پربرگ
endorsement in full فهر نویسی کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com