Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (4 milliseconds)
English
Persian
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
Other Matches
intended
نامزد
was that intended?
ایا این قصدی بود
was that intended?
ایا ان عمدی بود
intended track
مسیر پیش بینی شده هواپیما
intended track
مسیر تعیین شده هواپیما
intended saving
پس انداز مورد انتظار
intended investment
سرمایه گذاری مورد انتظار
He intended to do good but was put to torture .
<proverb>
آمد ثواب کند کباب شد .
kill
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kill off
<idiom>
کشتن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
to kill somebody
کسی را هلاک کردن
to kill somebody
کسی را قتل کردن
to kill somebody
کسی را کشتن
to kill somebody
جان کسی را ستاندن
kill off
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
go and they will kill you
برویدتاشمارابکشند اگربرویدشماراخواهندکشت
kill
بقتل رساندن
kill
ذبح کردن
kill
ضایع کردن
kill
تلف شدن
kill
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kill
محکم
kill
به قتل رساندن
kill
کشتن
cause to be kill
به کشتن دادن
kill
حذف کردن
kill
دستور پاک کردن فایل ذخیره شده به کلی
kill
دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
kill
کشتن اهک
kill
ارام کردن
winter kill
زمستان کش
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
to kill game
شکارزدن
to kill beef
گاو کشتن
winter kill
در سرمای زمستان از بین رفتن
to be dressed to kill
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
probability of kill
احتمال انهدام
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
kill factor
ضریب کشندگی
kill probability
احتمال کشندگی
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
kill area
منطقه کشندگی
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
kill shot
ضربه محکم
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
kill time
زمان خطر
kill time
زمان کشندگی
kill zone
کشتارگاه
kill zone
منطقه کشتاردشمن
probability of kill
احتمال از بین رفتن
kill factor
ضریب تلفات
kill two birds with one stone
<idiom>
[یک تیر ودونشان]
to kill two birds with one stone
<idiom>
[با یک تیر دونشان زدن]
kill the goose that layed the golden egg
<idiom>
از بین بردن چیز با ارزش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com