English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
tile making machine ماشین خشت زنی
Other Matches
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
tile اجر
tile کاشی
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile موزائیک
tile سفال
tile تنبوشه
tile اجر کاشی
tile با اجرکاشی فرش کردن
covering tile اجر یا تایل پوشاننده
rubber tile فرش لاستیکی
asphalt tile خشت قیری
covering tile اجر روکش
corrugated tile موزائیک
floor tile اجر کف
cut tile کاشی تراشیدن
drain tile آجرآبگذر
decorated tile کاشی زینتی
tile clay گل کاشی پزی
tile cutter کاشی تراش
tile earth خاک کاشی پزی
glazed tile اجر کاشی
comprest tile کاشی براق
terrazo tile اجر موزاییک
hip-tile سفال شیروانی
ceramic tile کاشی سرامیکی
cement tile کاشی سیمانی
gypsum tile سفالکچی
crown-tile سفال تیزه
German tile سفال تو گود
interlocking tile اجر سفال روی شیروانی
mosaic tile کاشی موزاییک
porcelain tile کاشی چینی
tile kiln کوره کاشی پزی
hollow tile اجر سفال
hollow tile اجر مجوف
tile lining پوشش کاشی
overlapping tile سفال چینی نیمانیم
mosaic tile اجر موزاییک
tile drying chamber اطاق هشت کاشی
trough gutter tile سفال ناودانی
tile maker's craft کاشیگری
concrete tile press پرس صفحهای بتن
encaustic tile or brick اجرکاشی هفت رنگی
making a will ایصاء
making ساختمان
making عایدی
making مایه کامیابی
making ترکیب
making a will وصیت کردن
making up جبران
making up تاوان
making ساخت
acid proof floor tile موزاییک ضد اسید
sandwich brick tile lining پوشش سفالی مطبق یاساندویچی
making void ابطال
money making پول بهم زنی
epoch-making بینهایتمهم
non-profit-making غیرانتفاعی
profit-making درآمدزائیکردن
He is making a habit of it . بد عادت شده است
She is always making excuses. دائما" عذروبهانه می آورد
making haste تبادر
making good پرداخت
book making شرطبندی
mischief making دوبهم زن
shoe making کفشدوزی
decision making تصمیم گیری
saltpetre making شوره پزی
road making راه سازی
gas making تولید گاز
gas making گازسازی
pattern making مدل سازی
pattern making نمونه سازی
dress making زنانه دوزی
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
tool making ابزارسازی
money making پول گرد کن
mixture making ترکیبسازی
mischief making منافق
die making حدیده سازی
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
merry-making شادمانی
merry-making عیش خوش
policy-making سیاست گذاری
policy making سیاست گذاری
love-making عشقبازی
love making عشقبازی
merry making عیش خوش
to be making [with sb.] [American E] بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
merry-making خوشی
merry making شادمانی
merry making خوشی
die and mold making حدیده و قالب سازی
road making material مصالح راه
road making material مصالح راهسازی
mold making equipment تجهیزات قالب سازی
Making fast progress. سریع ترقی کردن
decision making policy سیاست تصمیم گیری
She is always making trouble for her friends. همیشه برای دوستانش درد سر بوده
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine براده برداشتن
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine دستگاه
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine تراشیدن ماشین
machine شیارانداختن روی فلز
machine ماشین
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
two way machine ماشین دو راهه
machine بیت اجرا میشود
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
reeling machine چرخک
reeling machine ماشین نخ پیچی
punching machine دستگاه پانچ
punching machine دستگاه منگنه
mowing machine علف چین
multi way machine دستگاه چند راهه
object machine ماشین مقصود
open machine ماشین باز
mowing machine ماشین علف چینی
planer machine ماشین صفحه تراش
planing machine ماشین کندگی
printer machine ماشین چاپ
printer machine دستگاه چاپ
punching machine ماشین سوراخکن
reaping machine ماشین درو
mortising machine دستگاه کام کنی
molding machine دستگاه قالب گیری
machine number عدد سرعت هواپیما
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
machine oil روغن ماشین
machine operator کارگردان ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine operator اپراتور ماشین
machine operator متصدی ماشین
machine oriented ماشین گرا
machine learning فراگیری ماشین
machine independent مستقل از ماشین
machine instruction دستورالعمل ماشین
machine intelligence هوش ماشین
machine interupption وقفه ماشین
machine language زبان ماشین
machine readable خواندنی توسط ماشین
machine welding جوشکاری ماشینی
machine word کلمه ماشین
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
milling machine ماشین تراش
milling machine ماشین فرز
milling machine دستگاه فرز
machine operating عملکرد ماشین
machine translation ترجمه ماشینی
machine time زمان ماشین کاری
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization بازشناختی توسط ماشین
machine representation نمایش ماشیی
machine ringing زنگ ماشینی
machine run رانش ماشین
machine run اجرای ماشین
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machine time وقت ماشین
machine gunner مسلسل چی
two phase machine ماشین دو فازه
pinball machine ماشین ساچمه پران
sub-machine gun مسلسل دستی
sub-machine gun تیربار دستی
sub-machine gun تیربار خودکار
sub-machine guns مسلسل دستی
sub-machine guns تیربار دستی
sub-machine guns تیربار خودکار
accept machine دستگاه پذیرنده
boring machine مته برقی [ابزار]
pinball machine ماشین پینبال
fruit machine جک پات
boring machine دریل [ابزار]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com