English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English Persian
timber pile پایه چوبی
Other Matches
timber چوب
Timber! درخت داره می افتد! [تازه اره شده]
timber تیر چوبی
timber دنده عرضی
timber چوب ساختمانی
timber الوار
timber کنده
timber تیر
timber درخت الواری
timber صدای خشک ناهنجار
timber طنین دار شبیه صدای زنگ
timber با الوار و تیر پوشاندن
structural timber الوار ساختمانی
the timber warped تیر تاب برداشت
carcassing timber الوار
the timber warped تیرپیچ خورد
timber assembling اتصال چوبی
timber dam سدی که اسکلت ان از چوب ساخته شده باشد
clear timber چوب سالم
squared timber الوار چارتراش
sawed timber الوار چارتراش
ground timber تیر کف
half timber الوار کوتاه
half timber ساخته شده از الوار کوتاه
mine timber الوار معدن
mine timber تیر چوبی معدن
ground timber تیر طولی
round timber چوب گرد
round timber گرده بینه
timber dam سد چوبی
timber line دار مرز
timber framing استخوانبندی چوبی
timber hitch گره تیر
timber hitch گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber toe کسی که پای چوبین دارد
timber work چوبکاری
timber frame قالبچوبی
to tail in a timber یک سرتیری رادرتوی دیوارقراردادن
roof timber سقفچوبی
timber for roofs or trusses چوب خرپای سقف
pile خامه فرش
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile کرک
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile-up تصادف چند ماشین
pile-up تراکم کار
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pile it on اغراق گفتن
pile یک تارموی
pile کومه
pile پارچه خزنما
pile ستون ستون لنگرگاه
pile سد موج شکن
pile دستک
pile شمع
pile ستون پل
pile پیل اتمی
pile توده کردن کومه کردن
pile پرزقالی وغیره
pile اندوختن
pile تیرپایه
pile نوک تیر
pile کپه
pile پیل
pile مقدار زیاد کرک
pile خواب پارچه
pile ستون
pile توده
atomic pile واکنشگاه اتمی
bale of pile عدل کرک
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
bored pile شمع درجا
cross or pile شیر یا خط
to make a pile پول بسیار اندوختن
to pile arms چاتمه زدن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
pile bent خرک
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
pile-ups تصادف چند ماشین
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile dwelling ابسرا
uranium pile مشعل هسته اتمی
uranium pile مشعل اورانیومی
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
storage pile انبار مصالح در کارگاه
friction pile شمع اصطکاکی
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver شمعکوب
pile driving شمعکوبی کردن
dry pile پیل خشک
pile engine شمعکوب
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile foundation شالوده شمعی
pile cap کلاهک شمع
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile bent پایه
friction pile شمع مالشی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
head of a pile سر شمع
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
dry pile باطری قلمی
nuclear pile پیل هستهای
pile foundation شمع پی
pile foundation فونداسیون ستون
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
driven pile شمع کوبیده
sand pile توده ماسه
sand pile توده شن
concrete pile شمع بتنی
concrete pile پایه بتونی
screw pile شمع پیچی
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
shoe of a pile نوک شمع
raking pile شمع پشتبند
pile planking دیوار سپر فولادی
pile hammer چکش شمع کوب
pile head قسمت فوقانی شمع
pile head سر شمع
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile plank سپر
pile planking سپرکوبی
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
carbon pile regulator نافم کربنی
double-pile house خانه دو خوابه
steam pile driver دنگ بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
end bearing pile شمع نوک تیز
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com