Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English
Persian
tire rolling mill
دستگاه نورد لاستیک
Other Matches
tire mill
دستگاه نورد لاستیک
rolling mill
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
rolling mill
دستگاه نورد
rolling mill
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
plate rolling mill
نوردکاری صفحه
wire rolling mill
دستگاه نورد سیم
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
beam rolling mill
نورد کاری تیر
corrugated rolling mill
دستگاه نورد ورق موجدار
rolling mill engineer
مهندس نوردکاری
rolling mill engineer
نوردکار
hot rolling mill
نوردکاری داغ
loop mill rolling
نوردکاری حلقوی
armor plate rolling mill
دستگاه نورد ورق زرهی
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
tire
خسته
tire
فرسودن
tire
لاستیک چرخ
tire
تایر
tire
لاستیک
tire
لاستیک زدن به
tire
خسته کردن
to tire down or out
ازپادراوردن
tire out
<idiom>
خیلی خسته شدن
tire
از پادرامدن
tire gage
دستگاه ازمایش باد لاستیکهای اتومبیل
tire inflation
فشار هوای لاستیک
tire pressure
فشار هوای لاستیک
ash tire
خاکستر گرم
ash tire
اتش ملایم
head tire
ارایش مو
head tire
پوشاک سر
balloon tire
لاستیک بادی عاج دار
tire chain
زنجیر یخ شکن
pneumatic tire
لاستیک بادی
head tire
روسری
dual tire
لاستیک دوبل
combat tire
تایر جنگی خودرو
combat tire
لاستیک جنگی
snow tire
تایریخ شکن
bead tire
لاستیک با لبههای گرد شده
tire chain
زنجیر چرخ
tire lever
اهرم نصب لاستیک
baloon tire
لاستیک اتومبیل
spare tire
لاستیک زاپاس
I have a flat
[tire]
.
من پنچر کرده ام.
to pump up a tire
تایری را با تلمبه باد کردن
snow tire
لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
car tire
[American]
چرخ ماشین
flat tire
[American]
چرخ پنچر
car tire
[American]
تایر ماشین
to have a flat tire
[tyre]
پنچر بودن
[لاستیک اتومبیل ]
to repair a flat tire
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
rolling
صاف
be rolling in it
<idiom>
تو پول غلت زدن
rolling
نورد زدن
rolling
هموار
rolling
غلتان
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling
نوردیدن
rolling
غلتنده
rolling
غلطک زنی
rolling hitch
گره سه خفت
rolling instability
ناپایداری غلطشی
rolling barrage
سد اتش غلطان توپخانه
rolling country
زمین پوشیده
log rolling
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
rolling friction
اصطکاک غلتشی
rolling ladder
نردبانچرخدار
rolling mass
توده غلطان
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
tube rolling
نورد کاری لوله
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling reserve
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve
اماد ذخیره غلطان
rolling press
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling plane
صفحه غلطشی
rolling stone
<idiom>
ستاره سهیل
rolling plan
برنامه غلتان
rolling moment
گشتاور غلطشی
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
head rolling
سر چرخش
rolling pins
تیرک
rolling stock
ترنهای روی خط اهن
rolling pin
وردنه
rolling pin
تیرک
rolling pins
وردنه
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
rolling stock
گردونههای ریل دار
continous rolling
نورد دائمی
rolling barrage
سد غلطان اتش
unbalanced rolling masses
بارهای غلطان نامتعادل
four high rolling stand
مقام چهار غلطکی
reversed rolling moment
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
start the ball rolling
<idiom>
شروع انجام کار
reciprocating rolling process
فرایند نوردکاری رفت و امدی
four high rolling stand
خان چهار غلطکی
rolling stock cleaning yard
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
mill
اسیاب
mill
نورد کردن فرز کردن اسیاب
mill
اسیاب کردن
mill
فرز کردن
mill
دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
ex mill
تحویل در کارخانه
mill
کنگره دار کردن
to go through the mill
ورزیده شدن
mill
کارخانه اسیاب کردن
mill
ماشین
mill
کارخانه نورد
per mill
در هزار
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
saw mill
کارخانه اره کشی
mill
اسیا
per mill
در هر هزار
mill
هل دادن
band saw mill
اره نواری ماشین فرز
becking mill
غلطک برای افزایش طول
bar mill
دستگاه نورد میله گرد
stamp mill
ماشین پرس یا منگنه
steel mill
ذوب اهن
run-of-the-mill
عادی
stamping mill
اسیاب سنگ کوبی
stamp mill
اسیاب سنگ کوبی
beater mill
تغارچهای که در داخل ان استوانه نیز قرار دارد
ball mill
اسیاب ساچمهای
run-of-the-mill
<idiom>
معمولی
post mill
آسیابنصبشده
water mill
اسیاب
water mill
اسیاب ابی
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
mill race
اب اسیاب
to mill flour
ارد درست کردن
run of the mill
برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill
عادی
run-of-the-mill
برجسته نبودن در جنس متوسط
stamping mill
ماشین پرس یامنگنه
hand mill
اسیاب دستی
mill wright
اسیاب ساز
mortar mill
مخلوط کن ملات یا ماشین ملاتساز
muck mill
دستگاه نورد فولاد
paper mill
ماشین کاغذسازی
pepper mill
فلفل ساب
pepper mill
فلفل سا
plate mill
دستگاه فرز غلطکی
plate mill
غستگاه نورد صفحه
fulling mill
کارخانه قصاری
mill wheel
چرخ یا پره اسیاب
mill race
جوی اسیاب
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
hammer mill
اسیا چکشی
incorporating mill
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
slabbing mill
دستگاه نورد لوحه
hammer mill
سنگ شکن چکشی
glacier mill
تنوره یخچالی
mill circle
چرخ اسیاب ژیمناستیک
mill dam
بند اسیاب
mill file
سوهان دستی
plug mill
دستگاه نورد توپی
plunge mill
فرز کردن غوطهای
powder mill
کارخانه باروت سازی
ball mill
سنگ شکن گلولهای
cotton mill
کارخانه نخ ریسی
drawing mill
دستگاه نورد کششی
cogging mill
دستگاه نورد شمشه
edge mill
اسیاب غلطکی
slab mill
فرز کردن غلطکی
form mill
فرز کردن پروفیل
cluster mill
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
pug mill
اسیای گل مخلوط کن
pulverizing mill
اسیای گردساز
rod mill
سنگ شکن میلهای
end mill
فرز انگشتی
crazing mill
اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
color grinding mill
دستگاه رنگ سای
cogging mill train
مسیر دستگاه نورد شمش
ingots slab mill
دستگاه نورد لوحه
sheet mill stand
مقام نورد ورق
cross country mill
نورد چلیپایی
wide strip mill
دستگاه نورد نوار پهن
wire rod mill
کالیبر نورد سیم
paint roller mill
غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint roller mill
دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
narrow strip mill
نورد نوار باریک
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
single stand mill
دستگاه نورد یک مقامه
hot strip mill
مسیر نورد گرم
The waters run clear of the mill .
<proverb>
آبها از آسیاب افتاد .
wrounght iron mill bar
اهن جوش خورده
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com