Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (10 milliseconds)
English
Persian
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
Search result with all words
cold turkey
ترک اعتیاد
cold turkey
محروم
cold turkey
خمار
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بیرو دربایستی
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to quit something cold turkey
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
turkey
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
turkey
شکست خورده
turkey
بوقلمون
turkey
کشور ترکیه
turkey
واخورده
turkey cock
بوقلمون نر
turkey bath
گرمابه
turkey bath
حمام شرقی
turkey corn
ذرت
turkey corn
بلال
turkey poult
جوجه بوقلمون
turkey pound
لیره ترک
turkey red
شله
Turkey (country)
ترکیه
talk turkey
<idiom>
بحث جدی
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
turkey pound
لیره عثمانی
cold
بدون آماده بودن
i f. cold
سردم است
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
out cold
<idiom>
به کما رفتن
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
سرماخوردگی
cold
سرما
cold
نه گرم
it is cold
سرد است
out in the cold
<idiom>
تنها
keep cold
دست پاچه نشدن
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
to keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold shortness
سرد شکنندگی
cold start
دوباره روشن کردن
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold shut
جوش سرد
cold spot
نقطه سرماگیر
head cold
نزله
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
cold steel
جنگ افزار سرد
cold steel
اسلحه سرد
cold start
boot cold
cold start
شروع سرد
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold work
کار سرد
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
deep cold
سرمای ژرف
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
cold working
سردکاری
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
I feel cold.
سردم است
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
cold-shouldered
خونسرد
some cold water
مقداری آب سرد
cold cuts
گوشت پخته سرد
The food is cold.
غذا سرد است.
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
to feel cold
از سرما یخ زدن
to get cold feet
نامطمئن شدن
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold
بسیارسرد
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
to catch cold
سرماخوردن
to catch cold
زکام شدن
to grow cold
سردشدن
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
we were perished with cold
از سرما مردیم
cold frame
سرما دورکن
cold frames
سرما دورکن
cold storage
سردخانه
cold sweat
عرق سرد
cold sweat
سردخو
to feel cold
احساس سردی کردن
cold air
هوایخنک
cold coolant
مخزنخنککننده
cold fish
غیر احساساتی
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold body
منبع سرد
cold blooded
بی عاطفه
cold blooded
خونسرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
cold bath
ابتنی با اب سرد
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
blow cold
هوای سرد دمیدن
asphalt cold
اسفالت سرد
cold sores
تاول تبخالی
cold sore
تاول تبخالی
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold boot
راه اندازی سرد
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold front
پیشان هوای سرد
cold cathode
کاتد سرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
جنگ سرد
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
ice cold
مثل یخ
cold fronts
پیشان هوای سرد
common cold
سرماخوردگی
cold-shoulders
خونسرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
خونسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold cream
یکجور مرهم
common cold
زکام
common cold
گریپ نزله
ice cold
فوق العاده سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold livered
بی عاطفه
cold link
پیوند دستی
cold link
پیوند سرد
cold is merely privative
گرما نیست
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
cold short
شکسته سرد
cold light
نور سرد
cold infusion
خیسانده
cold heartedness
بیرحمی
cold infusion
اب
cold livered
خون سرد
cold mix
امیخته سرد
cold rubber
لاستیک سرد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting
پرچکاری سرد
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold heartedness
بی عاطفگی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
cold heartedly
باخون سردی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold glue
چسب سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold hearted
بی عاطفه
cold drawing bench
میز سردکشی
cold upsetting die
حدیده چاق گردانی سرد
cold forming property
قابلیت شکل دهی
cold water supply
انشعاب ابسرد
cold wet clothing
لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
to blow hot and cold
وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
cold circular sam
اره کمانهای سردکار
cold work steel
فولاد کارسرد
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
cold drawing die
حدیده
cold drawing die
سردکشی
to throw cold water on
نیکو ندانستن وناچیزشمردن
cold rolling mill
دستگاه نورد سرد
cold extrusion die
حدیده فشردگی سرد
cold finger condenser
چگالنده انگشتی
cold drawn oil
روغن کرچک
cold pressure welding
جوشکاری فشاری سرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com