English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
working class طبقه کارگر
working class مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
Search result with all words
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
Other Matches
working استخراج
working درست کار میکند
working مشغول کار
instead of working بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
working کار کننده
working کارگر طرزکار
working mean میانگین مفروض
working فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working man کارگر افزارمند
working circuit مدار جریان کار
working conditions شرایط کار
working storage انباره کاری
working section قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working sails بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working capacity توانایی کار
working capacity فرفیت کار
working capacity سرمایه جاری
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
working asset سرمایه کار
working asset سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working angle زاویه موثر
working storage حافظه کاری
working set مجموعه کاری
cold working سردکاری
working point نقطه فشار متوسط
working day روز کار
working set مجموعه دایر
working population جمعیت شاغل
He was working like the devil. مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
I have been working here for years. سالهاست دراینجا کار می کنم
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
working lead بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working relationship رابطهکاریوحرفهای
working load بار مجاز
working fluid سیال متحرک
working fluid سیال عامل
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
working paper تعرفهء کار
working paper ورقهء استخدام کارگر
working load بار کاربردی
working stress تنش مجاز
working area محوطهاستخراج
working day ساعت کار روزانه
working drawing طرح ونقشه کار
metal working فلزکاری
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
i do not feel like working حال
furnace working طرزکار کوره
hard working پرکار
hard working زحمت کش
i do not feel like working کار کردن ندارم
in working condition دایر
in working condition کارکننده
working capital سرمایه در گردش
working capital تنخواه گردان
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
working parties گروه کار
working classes طبقه کارگر
working party گروه کار
under ground working استخراج زیرزمینی
working classes مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working lead fluid سیال متحرک یا عامل
hot working steel فولاد عملیات حرارتی
in good working order دایر
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
working pressure gauge استخراجدرجهفشار
it is in good working order خوب کار میکند
it is in good working order دایر است
safe working load بارکاری مطمئن
metal working industry صنعت فلزکاری
hot working die ابزار عملیات حرارتی
hot working brass برنج قابل اهنگری
super imposed working load بار مربوط به بهره برداری از بنا
iron and steel working industry صنعت اهن و فولاد
Stress reduces an employee's working capacity' استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance . با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
first class ممتاز
second class درجه 2
first class درجه یک
second class درجه دوم
first class بهترین
second class فرعی
second class وسط
second class دومین درجه
the th class p برنامه دانشپایه ششم
first class درجه اول
first class طبقه یک
second class دومین مرتبه
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
class ردیف
class رده
third-class سومین دسته
third class درجه سوم بلیط درجه 3
class در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class کلاس
third class سومین دسته
class گروه وزنی ورزشکار ممتاز
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
first-class درجه اول
second-class درجه دوم
class طبقه بندی کردن رده
class نوع
class زمره جور
class طبقه
class دسته
second class درجه دو
class هماموزگان
class رسته گروه
first class فرست کلاس
class قشر
class دانشپایه
ruling class طبقه حاکم
social class طبقه اجتماعی
sergeant first class استوار دوم
sergeant first class گروهبان دوم
second class ticket بلیت درجه دوم
reception class اولینکلاسیکهبچههامیروند
second class lever اهرم نوع دوم
soil class طبقه بندی خاک
spectral class گونه طیقی
standard class درجه استاندارد
economy class اکونومی کلاس
economy class درجه توریستی
He is at the bottom of the class. اوشاگرد آخر کلاس است
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
top-class عالی بااستانداردبالا
first-class cabin قسمتclass_first
evening class مدرسهشبانه
class ring حلقهطبقهای
high-class درجه یک
high-class مرغوب
high-class کهبد
high-class والا مقام
high-class بلندپایه
lower class طبقه پست وپایین اجتماع
spectral class طبقه بینابی
lower class سطح پایین [اجتماع]
subordinate class طبقه وابسته
superordinate class طبقه فراگیر
third class lever اهرم نوع سوم
third class road جاده درجه سه
toiling class طبقه رنجبر
lower class بی کلاس [در جامعه]
lower class طبقه عوام
lower class طبقه محروم
lower class طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class طبقه پایین جامعه
lower class طبقه سوم [اجتماع]
high-class از طبقات بالا
class ii supplies اماد طبقه 2
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
class f allotment کسورات حق مسکن
class e allotment کسورات اقساط ماهیانه
class distinctions اختلاف طبقاتی
class d allotment کسورات بیمه
class culture فرهنگ طبقهای
class consciousness شعور طبقهای
class consciousness اگاهی طبقهای
class c amplifier فزون ساز درجه سی
class i activity اجرای اماد طبقه 1
class i installation انبار اماد طبقه 1
class ii property اموال طبقه 2
class ii property کالای طبقه 2
class ii installation تاسیسات اماد طبقه 2
class ii installation انبار اماد طبقه 2
class ii activity اجرای اماد طبقه 2
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
class i supplies اماد طبقه 1
class i property اموال طبقه 1
class i property کالای طبقه 1
class i installation تاسیسات اماد طبقه 1
class book کتاب کلاسی
class barrier مانع طبقهای
class b amplifier فزون ساز درجه ب
middle class طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class طبقه متوسط
upper class طبقه بالا
upper class طبقه مرفه
upper class وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان زبرپایه
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
class-consciousness دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
class-conscious دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class طبقه پایین
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
class ab amplifier فزون ساز درجه ا ب
class a amplifier فزون ساز درجه ا
capitalist class طبقه سرمایه دار
bourgeois class طبقه بورژوا
bourgeois class طبقه سوداگر
age class رده سالخور
age class رده سنی
world-class در سطح جهانی
world class در سطح جهانی
class conscious دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
exploited class طبقه استثمار شده
first class brick اجر قرمز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com