English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
Other Matches
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
ring wall or ring fence پرچین یامحجرگرداگرد
ring wall or ring fence حصار گرد
permit پروانه پته
permit جواز
permit اجازه
permit ندیده گرفتن
permit اجازه دادن
permit مجاز کردن
permit رواکردن
permit me to say اجازه دهید بگویم
permit پروانه جواز
to permit somebody something به کسی اجازه چیزی را دادن
building permit پروانه ساختمان
residence permit جواز اقامت
to permit oneself اجازه خواستن
to permit oneself بخود اجازه دادن
permit holder صاحب جواز
permit of residence جواز اقامت
permit of residence پروانه اقامت
residence permit پروانه اقامت
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
permit goods coveredby کالای موضوع پروانه
write-up به تفصیل نوشتن
write-off قلم زدن
write-off زود نوشتن
write ثبت رای کتبی
write off مستهلک کردن
write off حذف کردن
write off قلم زدن
write off زود نوشتن
write-in وابسته به اینگونه رای
write down ثبت کردن
write up ستودن
write up به تفصیل نوشتن
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up ستودن
write-off حذف کردن
write-off مستهلک کردن
write تالیف کردن
write out به تفصیل نوشتن
write انشاکردن
write this way اینطور بنویسید
asking to write استکتاب
write this way این جوربنویسید
write تحریر کردن
write-in رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write-in شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write-off از دفتر خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
over write جای نوشتن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
write با اب وتاب شرح دادن
write وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write نوشتن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write off <idiom> تسویهحساب کردن
over write جای نوشت
to write out مفصلانوشتن
write رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
to write up ستودن
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
to write out بتفضیل نوشتن
to write off قلم زدن
write کسر کردن
to write off زود نوشتن وفرستادن
to write off به اسانی نوشتن
to write in ink بامرکب یاجوهرنوشتن
write off capital مستهلک شدن سرمایه
type write ماشین کردن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
write once read many چند بار بازیاب
read/write خواندن- نوشتن
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
to write up an accident شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
i write an article مقالهای مینویسم
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
type write با ماشین تحریر نوشتن
write head هد نوشتن
write head نوک نوشتن
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
type write ماشین نویسی کردن
write once read many یکبار نویس
write-ups ستودن
write once read many چند باربخوان
ghost-write کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
He cant reade let alone write. خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
Teach him how to write . نوشتن را باو یاد بده
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
write-ups به تفصیل نوشتن
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-offs مستهلک کردن
write-offs قلم زدن
write-offs حذف کردن
write protect شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
write-offs زود نوشتن
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write-offs از دفتر خارج کردن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
write black printer چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
read write head نوک خواندن و نوشتن
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
Write on this side of the paper only. فقط روی این طرف کاغذ بنویس
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read/write head نوک خواندن / نوشتن
write white engine موتور سفید نویس
read/write head هدخواندن- نوشتن
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
write black engine موتور سیاه نویس
It is not any thing to write home about . مردقابلی است
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
write protect tab حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
Pass the write thru the key-hole. سیم را از سوراخ کلید رد کن
there was no ring کسی تلفن نکرد
ring up به کسی تلفن کردن
ring off قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
ring off قطع کردن تلفن
ring رینگ بوکس
ring d. قمری
ring with منعکس کردن
ring d. فاخته
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
v ring مثلث شکاف درجه
v ring تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
to ring up با زنگ فراخواندن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up تلفن کردن به
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
to ring off قطع کردن
to ring off بریدن
to ring for با زنگ صدا کردن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
ring up <idiom> تلفن زدن
there was no ring کسی زنگ نزد
o-ring حلقهoشکل
o ring واشر
ring تلفن حلقه
ring طنین انداختن صدای زنگ
ring صدا کردن
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
ring زنگ زدن
ring ناقوس
ring صدای زنگ تلفن طنین
ring میدان
ring احاطه کردن
ring تلفن زدن
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
ring تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
ring احاطه کردن زنگ اخبار
ring گرد امدن
ring حلقه
ring محفل
ring گروه
ring صحنه ورزش
ring انگشتر میدان
ring عرصه
ring گود
ring حلقه زدن
ring چرخ خوردن
ring طوقه
ring جسم حلقوی
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
wedding ring انگشتر عروسی
base ring حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
ring roads راه کمربندی
ring road راه کمربندی
base ring رینگ پایه
ring necked طوق دار
annual ring حلقهیکساله
band ring حلقهنواری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com