Dictiornary-Farsi | wrong information | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
wrong information	اطلاعات نادرست


Other Matches

The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] .	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
to go wrong	بدکارکردن
What's wrong?	چی نگرانت می کند؟
that is wrong	درست نیست
that is wrong	غلط است
to believe wrong	اشتباه گمان کردن
to wrong	بیعدالتی کردن
something is wrong with you	یک کسالتی دارید
What's wrong?	چه باکت است؟
What's wrong?	چی ناراحتت می کند؟
What has he done wrong?	[مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
to be in the wrong	مقصربودن
to be in the wrong	حق نداشتن زورگفتن
There is nothing wrong with it.	این هیچ ایرادی ندارد.
to be in the wrong	دراشتباه بودن
What's wrong with it?	از چه چیز این خوشت نمی آید؟
something is wrong with you	یک چیزی تان هست
Something is wrong.	عیبی درکار [این موضوع] است.
to go wrong	خراب شدن [موقعیتی]
to go wrong	موفق نشدن
to do something wrong	شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to do something wrong	در چیزی دو به هم زدن
to go wrong	بد از آب در آمدن [داستانی]
What's wrong?	چه خبر است؟
she went wrong	گمراه شد پالانش کج شد
go wrong	بد کار کردن
go wrong	خراب شدن
she went wrong	راه خطارفت
to wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
i took the wrong way	راه خطا رفتم
What's wrong?	موضوع چه است؟
am i right or wrong	ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
to go wrong	خراب شدن
wrong	تقصیر و جرم غلط
There is something wrong with the ...	... خراب است.
wrong	اشتباه
wrong	خطا
You're on the wrong way.	راه را اشتباهی آمدید.
There is nothing wrong with you . You are all right .	هیچیت نیست
in the wrong <idiom>	اشتباه ،درستی حقیقت
wrong un	پرتاب توپ پیچ دار کریکت
You're on the wrong way.	جاده را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ...	... عیب دارد.
what is wrong with that?	مگراین چه عیبی دارد
wrong	ناصحیح
wrong	ناحق
to know right from wrong	خوب را ازبد
wrong	غیر منصفانه رفتار کردن
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
wrong	پیام غلط است
wrong	پیام صحیح نیست
wrong	سهو
wrong	بی احترامی کردن به
to know right from wrong	تشخیص دادن
What is wrong ? what is the snag ?	عیب کار کجاست ؟
wrong-foot	باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
wrong-headed	کجرو
The wrong answer.	جواب غلط
It is wrong to steal .	دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus .	سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
It was wrong of you to take the bicycle .	کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.	آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
get off on the wrong foot <idiom>	بد شروع کردن
rub someone the wrong way <idiom>	خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
he is on the wrong scent	سر رشته کار را گم کرده است
wrong-headed	مصر
wrong-headed	لجباز
wrong-headed	سرسخت
to make r. for a wrong	بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
to take the wrong turn	اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
to put one in the wrong	اشتباه
to put one in the wrong	کسیرا ثابت کردن
to read wrong	اشتباه [ی] خواندن
to suffer wrong	بیعدالتی دیدن
to suffer wrong	مظلوم واقع شدن
wrong answers	پاسخهای نادرست
you guessed wrong	غلط حدس زدید
you guessed wrong	درست حدس نزدید
you guessed wrong	حدس شما خطا رفت
rub some one the wrong way	کسی را عصبانی کردن
wrong-headed	کلهشق
queen can do no wrong	بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
queen can do no wrong	ملکه نمیتواند خطا کند
he did the wrong thing	کارغلطی کرد
he did the wrong thing	کاری کرد که درست
he did me a great wrong	خطای بزرگی .....
he did me a great wrong	بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
he did the wrong thing	نبود
i am on the wrong side of 0	من بیش از 05 سال دارم
I haven't done anything wrong.	من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
civil wrong	خطای مدنی
to piss off the wrong people <idiom>	آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
wrong side of the tracks <idiom>	قسمت فقیرنشین شهر
wrong side of a cloth	پشت پارچه
To be mistaken (wrong ,in error)	دراشتباه بودن
I made a mistake . I was wrong.	من اشتباه کردم
To bark up the wrong tree. <idiom>	[سوراخ دعا را گم کردن]
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.	هر طور کردم غلط درآمد
You gave me the wrong key .	کلیدی که به من دادی عوضی بود
get up on the wrong side of the bed <idiom>	از دنده چپ بلند شدن
get out of bed on the wrong side <idiom>	ازدنده چپ بیدار شدن
bishop of the wrong colour	فیل بد رنگ شطرنج
bet on the wrong horse <idiom>	قضاوت اشتباه درموردچیزی
bark up the wrong tree <idiom>	[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
backing up the wrong tree <idiom>	[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
the wrong side outward	وارونه
the wrong side outward	پشت رو
the wrong side of a blanket	پشت پتو
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator]	اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator]	اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن]
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.	از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
information	خبر
information	اگاهی
information	اطلاعات
information	استخبار خبر رسانی
information	پرسشگاه
information	مفروضات اطلاعات
information	معلومات اگاهگان
asking for information	استعلام
information	سوابق
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information	اخبار
information	اطلاع
information	معلومات
information	اطلاع دادن
information	تهمت
information	اتهام
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	داده ها
information	معلومات معیطات
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
further information	آگاهی بیشتر
for your information	برای اگاهی شما
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
information office	دفتر اطلاعات
false information	خبر نادرست
false information	اطلاعات نادرست
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
information on demand	اطلاعات با تقاضا
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
information sheet	برگه اطلاعات
[pieces of] information	اطلاعات
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
leakage of information	نشت اطلاعات
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
a piece of information	یک تکه اطلاع
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information science	علم اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
genetic information	اطلاعات وراثتی
information service	خدمت اطلاعاتی
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
information system	سیستم اطلاعاتی
information system	سیستم اطلاعات
information test	ازمون معلومات
information theory	نظریه اگاهی
information theory	نظریه خبر
information theory	نظریه اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
information unit	واحد اطلاعات
information utility	utility computer
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information flow	روانه خبر
information explosion	انفجار اطلاعات
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information processing	تقویم اخبار
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information processing	پردازش اطلاعات
information center	مرکز اطلاعات
information capacity	فرفیت خبری
information bureau	دفتر اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information approach	روش کسب اطلاعات
input information	اطلاعات ورودی
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود