Total search result: 201 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
What one loses on the swings one makes up on the r. <proverb> |
آنچه کسى در بازى تاب از دست مى دهد روى بازى چرخ و فلک بدست مى آورد . |
|
|
Other Matches |
|
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> |
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد . |
presumptive instruction |
دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد |
unmodified instruction |
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد |
availability |
آنچه به آسانی بدست آید |
ground section |
بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.] |
declarative language |
زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را |
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> |
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى . |
drawings |
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند |
drawing |
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند |
Whatsoever |
هرچه [هر آنچه] [آنچه ] |
She drove me round the edge of water . |
جانم را به لب آورد |
She is always making excuses. |
دائما" عذروبهانه می آورد |
Her behavior was ecough to make me swar. |
رفتارش کفرم را در آورد |
He exhausted(taxed)my patience.I got fed up with him. |
حوصله ام را بسر آورد |
impossible to get hold of |
نمیشود گیر آورد |
His house was redeemed . |
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد ) |
money can't buy everything <idiom> |
پول خوشبختی نمی آورد |
That guy is a jinx. |
این آدم بدشانسی می آورد. |
ciothes do not make the man. <proverb> |
لباس شخصیت نمی آورد . |
A still tongue makes a wise head. <proverb> |
لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد . |
She bore him a daughter. |
برایش یک دختر آورد (زائید) |
The noice gets my monkey up . |
این سر وصداها کفرم را درمی آورد |
She fabricates them. she makes them up . |
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد) |
Sea [mountain] air makes you hungry. |
هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد. |
help any one . |
برایم خوش قدم بود ( شانس آورد ) |
Money doesn't bring [buy] happiness. <proverb> |
پول خوشبختی نمی آورد. [ضرب المثل] |
souvenir |
یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد] |
fasted |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fasts |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fastest |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fast |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
He acquired kudos by appearing on television. |
او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد. |
satiety of life |
بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.] |
to shoot one's mouth off <idiom> |
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه] |
tin mordent |
دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.] |
drafting |
[کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.] |
voicing |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voices |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
voice |
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد. |
self- |
فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد |
TCP |
مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند |
The guest brings his own portion . <proverb> |
مهمان روزى خود را با خود مى آورد . |
lightweight |
آنچه سنگین نیست |
authentic |
آنچه درست است |
exclusive |
آنچه شامل نمیشود |
contiguous |
آنچه اثر می گذارد |
used |
آنچه جدید نیست |
previous |
آنچه زودتر رخ میدهد |
constants |
آنچه تغییر نمیکند |
constant |
آنچه تغییر نمیکند |
biased |
آنچه اریب دارد |
producing |
آنچه تولید میکند |
circulating |
آنچه به راحتی می چرخد |
protective |
آنچه حافظت میکند |
knowledge |
آنچه دانسته است |
lightweights |
آنچه سنگین نیست |
circular |
آنچه در یک دایره می چرخد |
the above was a summary |
آنچه دربالا گفته شد |
auxiliary |
آنچه کمک میکند |
incoming |
آنچه از خارج می آید |
auxiliaries |
آنچه کمک میکند |
the long and the short of it <idiom> |
آنچه گفتنی است |
circulars |
آنچه در یک دایره می چرخد |
unwanted |
آنچه لازم نیست |
distant |
آنچه در محلی قرار دارد |
commoners |
آنچه اغلب اتفاق میافتد |
commonest |
آنچه اغلب اتفاق میافتد |
unedited |
آنچه ویرایش نشده است |
visible |
آنچه قابل دیدن است |
significant |
آنچه معنای مخصوصی دارد |
convertibles |
آنچه قابل تبدیل است |
comparable |
آنچه قابل مقایسه نیست |
prior |
آنچه قبلاگ رخ داده است |
ambiguous |
آنچه دو معنای ممکن دارد |
transportable |
آنچه قابل حمل است |
selectable |
آنچه قابل انتخاب باشد |
round |
آنچه در دایره حرکت میکند |
irretrievable |
آنچه قابل بازگشت نیست |
finished |
آنچه کامل شده است |
common |
آنچه اغلب اتفاق میافتد |
removable |
آنچه قابل جابجایی است |
significantly |
آنچه معنای مخصوصی دارد |
relevant |
آنچه ارتباط مهمی دارد |
malfunctioned |
آنچه کامل کار نکند |
malfunctioned |
آنچه درست کار نکند |
malfunctions |
آنچه کامل کار نکند |
malfunctions |
آنچه درست کار نکند |
controllable |
آنچه قابل کنترل است |
computable |
آنچه قابل محاسبه است |
normal |
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد |
chargeable |
آنچه قابل شارژ است |
alterable |
آنچه قابل تغییر است |
dependent |
آنچه به دلیلی متغیر است |
audible |
آنچه قابل شنیدن است |
valuing |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
values |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
value |
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد. |
residual |
آنچه در پشت سر باقی می ماند |
variable |
آنچه قابل تغییر است |
malfunction |
آنچه درست کار نکند |
malfunction |
آنچه کامل کار نکند |
characteristically |
آنچه مخصوص یا ویژه است |
durable |
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد |
malfunctioning |
آنچه خوب کار نکند |
efficient |
آنچه که خوب کار میکند |
electric |
آنچه با الکتریسیته کار میکند |
exchangeable |
آنچه قابل تغییر است |
continual |
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد |
differential |
آنچه اختلاف را نشان میدهد |
differentials |
آنچه اختلاف را نشان میدهد |
third |
آنچه بعد از دومین می آید |
thirds |
آنچه بعد از دومین می آید |
multifunction |
آنچه تابعهای متعددی دارد |
maskable |
آنچه نادیده گرفتنی است |
immediate |
آنچه یکباره اتفاق افتد |
extensible |
آنچه قابل گسترش است |
expandable |
آنچه قابل گسترش باشد |
characteristic |
آنچه مخصوص یا ویژه است |
variables |
آنچه قابل تغییر است |
convertible |
آنچه قابل تبدیل است |
preformatted |
آنچه فرمت شده باشد |
requirements |
آنچه مورد نیاز است |
Seldom seen soon forgotten . <proverb> |
از دل برود هر آنچه از دیده برفت . |
simplest |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
identities |
آنچه کسی یا چیزی است |
movable |
آنچه قابل حرکت است |
approximating |
آنچه تقریبا درست است |
hidden |
آنچه قابل دیدن نیست |
identity |
آنچه کسی یا چیزی است |
simpler |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
What must be must be . <proverb> |
آنچه باید بشود خواهد شد . |
simple |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
flexible |
آنچه قابل تغییر است |
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> |
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید . |
clears |
آنچه به سادگی فهمیده میشود |
interchangeable |
آنچه قابل تغییر است |
clear |
آنچه به سادگی فهمیده میشود |
recognizable |
آنچه قابل تشخیص است |
roundest |
آنچه در دایره حرکت میکند |
recognizably |
آنچه قابل تشخیص است |
relative |
آنچه با دیگری مقایسه شود |
quantifiable |
آنچه قابل شمارش است |
clearer |
آنچه به سادگی فهمیده میشود |
clearest |
آنچه به سادگی فهمیده میشود |
at the hand of |
بدست |
by |
بدست |
erasable |
آنچه قابل پاک شدن است |
impulsive |
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند |
easy to use |
آنچه قابل فهم و انجام باشد |
incompatible |
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند |
Except what is mentioned in paragraph 3. |
باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است |
unconditional |
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد |
centralized |
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد |
originals |
آنچه اول استفاده یا ساخته شود |
original |
آنچه اول استفاده یا ساخته شود |
continuous |
آنچه بدون توقف ادامه یابد |
optional |
آنچه قابل انتخاب شدن باشد |
downloadable |
آنچه قابل بار کردن است |
unauthorized |
آنچه باید مجوز داشته باشد |
adjacent |
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است |
desktop |
آنچه در بالا میز قرار دارد |
completed |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
logical |
آنچه از منط ق در عملیاتش استفاده میکند |
completing |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
simultaneous |
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد |
frequents |
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد |
frequenting |
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد |
frequented |
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد |
frequent |
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد |
inactive |
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود |
payment on account |
آنچه علی الحساب پرداخت میشود |
completes |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
predefined |
آنچه قبلا معرفی شده است |
desktop |
آنچه روی میز انجام میشود |
magnets |
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند |
magnet |
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند |
What costs little is little esteemed . <proverb> |
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد . |
complete |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
successive |
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود |
additional |
آنچه جمع شده یا اضافه است |
selectively |
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند |
special |
آنچه متفاوت یا غیر عادی است |
alternates |
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد |
alternated |
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد |
alternate |
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد |
magnetic |
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد |
addressable |
آنچه قابل آدرس دهی است |
selective |
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند |
pre- |
آنچه قبلا توافق شده است |
unique |
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است |
uniquely |
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است |
damaged |
آنچه آسیب یا رنج دیده است |
accessible |
آنچه قابل دستیابی و دسترسی است |
accidental |
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است |
I spoke my mind. |
آنچه دردل داشتم بزبان آوردم |
specifying |
بیان واضح آنچه نیاز است |
ambiguities |
آنچه به روشنی تعریف نشده است |
ambiguity |
آنچه به روشنی تعریف نشده است |
undetected |
آنچه تشخیص داده نشده است |
specify |
بیان واضح آنچه نیاز است |