English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Other Matches
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
fixed center turret lathe ماشین تراش با مرکز ثابت
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
it fell to my lot to go من شد که بروم
let me go بروم
i ought to go باید بروم
iam d. to go مایلم بروم
i made up my mind to go بر ان شدم که بروم
i ougth to go باید بروم
let me go بگذار بروم
i can go میتوانم بروم
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
i will go که بروم میروم
iam a to go میترسم بروم
i must go باید بروم
I cant nor can anyone else . نه من می توانم ونه کس دیگه
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
If you can so can I . اگر تو بتوانی من هم می توانم
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
i may go ممکن است بروم
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
She asked me in (inside the house). تعارفم کرد بروم بو
He advised (urged) me to go. به من توصیه کرد که بروم
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
in order that i may go برای اینکه بروم
How do I get to this place / this address? چطور می تونم به ... بروم؟
byzantine وابسته بروم شرقی
he insisted on me to go اصرار کرد که بروم
i am bend on going مصمم هستم بروم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
i am purposed to go در نظر دارم بروم
i am purposed to go قصد دارم بروم
i am unwilling to go راضی نیستم بروم
I must leave at once. باید فورا بروم.
i agreed to go حاضر شدم بروم
shall i go? ایا باید بروم
i am unwilling to go مایل نیستم بروم
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
was wondering if I could borrow your car. می توانم ماشینت را قرض کنم؟
Where can I park? کجا می توانم پارک کنم؟
may i go yes you may ایا ممکن است من بروم
I wI'll be damned if I ll go . لعنت برمن اگه بروم
i had barely time to get out همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
I am thinding of going to Europe. خیال دارم به اروپ؟ بروم
I must be going now. الان دیگه باید بروم
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
I can't help you. من نمی توانم به شما کمک کنم.
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
I can't run any faster. من تندتر دیگر نمی توانم بدوم.
I just cant drop my work and go . نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
You wont catch me going to his house . غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
He arrived just as I was about to go . درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
Can I get there on foot? آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
how much can I overdraw on my account? چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Now it is about time to head home! الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
centred مرکز
stationed مرکز
concentric هم مرکز
station مرکز
stations مرکز
centers مرکز
centre مرکز
centered مرکز
middles مرکز
intermediate exchange مرکز
omphalos مرکز
centre forward مرکز
isocentre هم مرکز
center مرکز
meddle مرکز
heart مرکز
middle مرکز
hearts مرکز
acentric بی مرکز
meddles مرکز
meddled مرکز
center line خط مرکز
acentric خارج از مرکز
centripetal مرکز گرا
centrifugal گریز از مرکز
abaxile خارج از مرکز
centroid مرکز جرم
eccentrics خارج از مرکز
centripetal مایل به مرکز
active center مرکز فعال
centrifugal مرکز گریز
centrifugal فرار از مرکز
centralists مرکز گرای
centralist مرکز گرای
central office مرکز تلفن
central tendency تمایل به مرکز
centre of activities مرکز عملیات
computer center مرکز کامپیوتر
centre of crest circle مرکز خمیدگی
centre of pressure مرکز فشار
centrifugal گریزنده از مرکز
centroid مرکز ثقل
centroid شبه مرکز
emporiums مرکز بازرگانی
emporium مرکز بازرگانی
communication center مرکز مخابرات
police stations مرکز پلیس
police station مرکز پلیس
emporia مرکز بازرگانی
headquarters مرکز فرماندهی
computing center مرکز محاسبات
concentric cable کابل هم مرکز
concentrically باداشتن یک مرکز
contrifuge گریز از مرکز
switchboards مرکز تلفن
switchboard مرکز تلفن
seat مرکز مقر
bull's-eyes مرکز هدف
chiral center مرکز کایرال
civic centre مرکز شهر
coaxial cable کابل هم مرکز
bull's eye مرکز هدف
seats مرکز مقر
seated مرکز مقر
coaxial cable سیم هم مرکز
telephone exchanges مرکز تلفن
telephone exchange مرکز تلفن
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center of lift مرکز برا
center of mass مرکز هدف
center of mass مرکز جرم
hive مرکز تجمع
caoxial cable سیم هم مرکز
burst center مرکز گلوله
eccentric گریزنده از مرکز
eccentric خارج از مرکز
eccentric هم مرکز نبودن
eccentrics گریزنده از مرکز
nerve centres مرکز فرمان
nerve centre مرکز فرمان
center drill مته مرکز
center of gravity مرکز ثقل
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکز پراکندگی
centre of gravity مرکز ثقل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com