Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
Other Matches
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
i cannot think of it
فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
the public are hereby notified
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
What time should I check in?
چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
what shall i do?
چه بکنم
what do you wish me to do?
چه میخواهید من بکنم
What else can I do?
دیگر چه می توانم بکنم ؟
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
I'm really not responsible for it.
<idiom>
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
I'm glad I could help.
خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
My hands are tied.
<idiom>
نمی توانم
[کاری]
کمکی بکنم.
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
I don't know what to do with that.
من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
call signs
معرف
reagent
معرف
refereeing
معرف
refereed
معرف
referee
معرف
representatives
معرف
call sign
معرف
signal letters
معرف
reference
معرف
referees
معرف
references
معرف
identification
معرف
representative
معرف
identifier
معرف
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
collective call sign
معرف عمومی
address call sign
معرف ادرس
net call sign
معرف شبکه
universal identifier
معرف جامع
radio call sign
معرف رادیویی
call signs
معرف رادیویی
ship designation
معرف ناو
representative sample
نمونه معرف
designator code
کد معرف یگان
key note
معرف مایه
call sign
معرف رادیویی
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
collective call sign
معرف مشترک یکانها
net call sign
معرف رادیویی شبکه
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
tactical call sign
معرف رادیویی تاکتیکی
authentication system
سیستم تعیین معرف
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
identification code
رمز معرف یکان
uses
معرف گره , نورو...
use
معرف گره , نورو...
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
net authentication
اعلام معرف در شبکه
acropolis
نام دژ معرف اتن
corrupt
معرف خطاها به داده یا برنامه
genotype
نوع معرف و نماینده یک جنس
corrupting
معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupts
معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupted
معرف خطاها به داده یا برنامه
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
symbol
نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
identifier
کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
groups
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
group
مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
usable
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
by way of
بعنوان
undwe the t. of
بعنوان
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
preparatorily
بعنوان تهیه
under the plea of
بعنوان به بهانه
co optation
پذیرفتن بعنوان همکار
pattern
بعنوان الگو بکاربردن
co-opting
بعنوان همقطار پذیرفتن
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
patterns
بعنوان الگو بکاربردن
armlet
بازوبند
[بعنوان جواهر]
co opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges
بعنوان جریمه گرفتن
surcharge
بعنوان جریمه گرفتن
co-opts
بعنوان همقطار پذیرفتن
under the notion of
بعقیده بفکر بعنوان
supervisory
بعنوان بررسی کننده
co-opted
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt
بعنوان همقطار پذیرفتن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
Mountaineering . Mountain - climbing .
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
bait fish
ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
I pulled him by the ears.
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
tax incentive
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
record as target
ثبت کردن بعنوان هدف
parent
بعنوان والدین عمل کردن
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
marks
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
to present oneself
[as]
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
for keeps
برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
lapboard
تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
to lose something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to tutor
بعنوان معلم سرخانه کار کردن
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
The letter is addressed to you .
نامه بعنوان شما نوشته شده است
pattern
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
To stipulate.
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
patterns
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to lose something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
He has been exposed as a traitor.
هویت مخفی او
[مرد]
بعنوان خائن افشا شد.
bucktail
نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
acrophony
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
cards
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bug
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugging
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bugs
نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
sprag
قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
writes
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
treasury stock
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
reference sheet
برگ تعیین محل یکان برگ معرف
option key
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
designated hitter
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif
نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
thyratron
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
to kiss hands
دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
cut-outs
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-out
روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
prize fellow
شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
glass wool
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Perspex
خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage
یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys
در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
under the veil of religion
درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com