Dictiornary-Farsi | اختلاف اساسی ( جزئی ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )


Other Matches

shading	اختلاف جزئی
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
shadings	اختلاف جزئی سایه رنگ
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
concentration cell corrosion	نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
ground state	نیروی اساسی حالت اساسی
azimuth deviation	اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
free air anomaly	اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
difference in northing	اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
fundamental	اساسی
constitutional	اساسی
meaty	اساسی
Hon	اساسی
hypostatic	اساسی
essential	اساسی
essentials	اساسی
fundametal	اساسی
meatiest	اساسی
material	اساسی
materials	اساسی
net	اساسی
nett	اساسی
unsubstantial	بی اساسی
nets	اساسی
On what basis (ground)	بر چه اساسی ؟
substantial	اساسی
organic	اساسی
functional	اساسی
pivotal	اساسی
key projects	اساسی
groundlessness	بی اساسی
meatier	اساسی
rudimental	اساسی
cardinal	اساسی
quintessential <adj.>	اساسی
substantive [essential] <adj.>	اساسی
vital <adj.>	اساسی
basal	اساسی
basilar	اساسی
basic	اساسی
basics	اساسی
radicals	اساسی
radical	اساسی
major <adj.>	اساسی
ground	اساسی
capital	اساسی
earthshaking	اساسی
essential <adj.>	اساسی
cardinals	اساسی
basics	اساسی مقدماتی
basics	مقدماتی اساسی
essential oil	روغن اساسی
volatile oil	روغن اساسی
spine wall	دیوار اساسی
radical	طرفداراصلاحات اساسی
radical	ریشگی اساسی
strategic variables	متغیرهای اساسی
constitutional law	حقوق اساسی
substantiality	حالت اساسی
purview	مواد اساسی
rite	فرمان اساسی
constitutional low	قانون اساسی
reformation	اصلاح اساسی
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
basic	اساسی مقدماتی
basic	مقدماتی اساسی
basically	بطور اساسی
unsubstantiality	بی اساسی بی اهمیتی
fundamental rules	قواعدیاقوانین اساسی
basic deficit	کسری اساسی
base repair	تعمیر اساسی
constitutions	قانون اساسی
vital	واجب اساسی
functional distribution	توزیع اساسی
ground plan	طرح اساسی
ground plans	طرح اساسی
constitution	قانون اساسی
basic surplus	مازاد اساسی
radicals	ریشگی اساسی
rationale	علت اساسی
brass tacks	مسایل اساسی
over haul	تعمیر اساسی
basic variable	متغیر اساسی
radicals	طرفداراصلاحات اساسی
basic linkage	پیوند اساسی
primordial	عنصر نخستین اساسی
constitutionality	مطابقت با قانون اساسی
punch line	جمله اساسی واصلی
punch-line	جمله اساسی واصلی
punch-lines	جمله اساسی واصلی
revolutionize	تغییرات اساسی دادن
conditions of sale	شرایط اساسی معامله
field theory	نظریه اساسی میدان
constitution	مشروطیت قانون اساسی
fundamental	اصولی مقدماتی اساسی
constitutional	مطابق قانون اساسی
revolutionizing	تغییرات اساسی دادن
nonbasic variable	متغیر غیر اساسی
revolutionizes	تغییرات اساسی دادن
myosin	پروتئین اساسی عضله
revolutionized	تغییرات اساسی دادن
constitutions	مشروطیت قانون اساسی
essential fatty acids	اسیدهای چرب اساسی
revolutionising	تغییرات اساسی دادن
revolutionises	تغییرات اساسی دادن
revolutionised	تغییرات اساسی دادن
nonessential goods	کالاهای غیر اساسی
supplementalary constitution law	متمم قانون اساسی
organic	اندام دار اساسی
bill of rights	قانون اساسی امریکا
radicals	طرفدار اصلاحات اساسی
radical	طرفدار اصلاحات اساسی
unconstitutionality	مغایرت با قانون اساسی
Fundamental ( radical) changes.	تغییرات اساسی وعمده
remote	جزئی
sexpartite	شش جزئی
smallest	جزئی کم
portion	جزئی
snatching	جزئی
snatched	جزئی
snatch	جزئی
remotest	جزئی
remotest	جزئی کم
remoter	جزئی
remoter	جزئی کم
remote	جزئی کم
paltry	جزئی
inappreciable	جزئی
smaller	جزئی کم
minute	جزئی
peppercorn	جزئی
small	جزئی کم
trifling	جزئی
fiddling	جزئی
parcel	جزئی از یک کل
parcels	جزئی از یک کل
nominal	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
rush	جزئی
peppercorns	جزئی
imperceptible	جزئی
indifferent	جزئی
rushed	جزئی
rushing	جزئی
portions	جزئی
hexamerous	شش جزئی
piddling	جزئی
paultry	جزئی
snatchy	جزئی
triparite	سه جزئی
petty	جزئی
ternal	سه جزئی
duple	دو جزئی
potties	جزئی
snatches	جزئی
adaphorous	جزئی
potty	جزئی
inconsiderable	جزئی
corpuscular	جزئی
peddling	جزئی
haxamerous	شش جزئی
picayubnish	جزئی
picayune	جزئی
negligible	جزئی
retail	جزئی
two limbed	دو جزئی
partial	جزئی
deeping of capital	پایه گذاری اساسی سرمایه
reform	اصلاح اساسی کردن یا شدن
We must find a basic solution.	باید یک فکر اساسی کرد
reforms	اصلاح اساسی کردن یا شدن
essential singularity	نقطه تکین اساسی [ریاضی]
basic sequential access method	روش دستیابی ترتیبی اساسی
the essential [inherent] [intrinsic] task	کار مهم و ضروری [یا اساسی]
stapled	اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills	ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
stapling	اساسی مرکز بازرگانی عمده
basic direct access method	روش دستیابی مستقیم اساسی
bdos	سیستم عامل اساسی دیسک
accidental	غیر اساسی پیش آمدی
federal constitution	قانون اساسی دولت متحده
staple	اساسی مرکز بازرگانی عمده
excursus	بحث جزئی
partial loss	زیان جزئی
partial order	ترتیب جزئی
insignificantly	بطور جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
flesh wound	زخم جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial function	تابع جزئی
partial fraction	کسر جزئی
nip	چیزی جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
clause	جزئی از جمله
fewtrils	چیز جزئی
pair	هرچیز دو جزئی