Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
Other Matches
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
topic sentence
جمله سرسطر جمله عنوان
concentration cell corrosion
نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
azimuth deviation
اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
free air anomaly
اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
continuous
متوالی
sequential
پی در پی متوالی
successive
متوالی
sequential
<adj.>
متوالی
successive
<adj.>
متوالی
hand running
متوالی
consecutive
<adj.>
متوالی
sequential
متوالی
consecutive
متوالی
succedaneous
متوالی
series
متوالی
uninterrupted
متوالی
sequence control
کنترل متوالی
successive objective
هدفهای متوالی
reels
متوالی پشت سر هم
successive intervals
فاصلههای متوالی
succedent
متاخر متوالی
sequence checking
کنترل متوالی
reeling
متوالی پشت سر هم
successive
متوالی مسلسل
reeled
متوالی پشت سر هم
continuous data
دادههای متوالی
doubled up
دواسترایک متوالی
thudded
ضربههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
doubled
دواسترایک متوالی
double
دواسترایک متوالی
reel
متوالی پشت سر هم
thudding
ضربههای متوالی
thuds
ضربههای متوالی
Successive Approximation
تقریب متوالی
consecutive
پیاپی متوالی
bit stream
بیتهای متوالی
continuous error
خطای متوالی
subalternate
افسر جزء متوالی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
method of successive approximations
روش تقریبهای متوالی
garland
نیم پیچهای متوالی
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
days on end
چند روز متوالی
successive approximations method
روش تقریبهای متوالی
series resonant circuit
مدار رزنانس متوالی
successive reproductions method
روش بازسازیهای متوالی
garlands
نیم پیچهای متوالی
difference in northing
اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
downpour
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
فرو ریزی بارش متوالی
rat a tat tat
ضربات متوالی و تند زدن
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
KO
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous
متصل متوالی بدون وقفه
rat-a-tat
ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat
ضربات متوالی و تند زدن
anaphora
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO's
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
coherent
مرتب و دارای نظم متوالی
rat a tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat a tat tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
mid span
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
surface interval
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
rat-a-tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
tamp
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
sentence
جمله
amongst
از جمله
term
جمله
among the rest
از ان جمله
sentence
جمله
sentences
جمله
sentencing
جمله
comprising
<prep.>
از جمله
including
<prep.>
از جمله
termed
جمله
outright
جمله
outrightly
جمله
mongst
از جمله
inclusive of
<prep.>
از جمله
terming
جمله
data logging
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
totaling
جمله سرجمع
definiens
جمله تعریفی
executable statement
جمله اجرایی
totaled
جمله سرجمع
final term
جمله نهایی
total
جمله سرجمع
loose sentence
جمله بیربط
declaration statement
جمله تعریفی
control statement
جمله کنترلی
provisos
جمله شرطی
period
جمله کامل
mathematical term
جمله
[ریاضی]
term
جمله
[ریاضی]
error term
جمله خطا
an involed sentence
جمله پیچدار
periods
جمله کامل
assignment statement
جمله جایگزینی
compound statement
جمله مرکب
proviso
جمله شرطی
totalled
جمله سرجمع
sentence fragment
جمله جزء
word choice
جمله بندی
choice of words
جمله بندی
clauses
جزئی از جمله
termed
جمله طیفی
clause
جزئی از جمله
parenthesis
جمله معترضه
middling
جمله مشترک
sentence adverb
قید جمله ای
terming
جمله عبارت
wordage
جمله بندی
statement label
برچسب جمله
stochastic term
جمله تصادفی
term
جمله عبارت
wording
جمله بندی
term
جمله طیفی
terming
جمله طیفی
one word sentence
جمله تک واژهای
verbiage
[American English]
جمله بندی
totalling
جمله سرجمع
totals
جمله سرجمع
double talk
جمله دو پهلو
diction
جمله بندی
residual term
جمله باقیمانده
residual term
جمله پسماند
termed
جمله عبارت
term symbol
نشانه جمله طیفی
parses
جمله راتجزیه کردن
punch-line
جمله اساسی واصلی
punch line
جمله اساسی واصلی
reporter
جمله ساز نویسنده ناصادق
period
نقطه پایان جمله
punch-lines
جمله اساسی واصلی
periods
نقطه پایان جمله
subroutine reentry
ورود جمله به زیرروال
sentence completion test
ازمون تکمیل جمله
parse
جمله راتجزیه کردن
parsed
جمله راتجزیه کردن
impresa
نشانه جمله شعاری
job control statement
جمله کنترل کار
full point
نقطه پایان جمله
colloquialism
جمله مرسوم درگفتگو
colloquialisms
جمله مرسوم درگفتگو
nonexecutable statement
جمله غیر اجرایی
monomial
دارای فقط یک جمله
job control statement
جمله کنترل برنامه
phraseologist
جمله ساز نویسنده ناصادق
armless
<adj.>
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
saws
لغت یا جمله ضرب المثل
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
sawed
لغت یا جمله ضرب المثل
saw
لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
predicatively
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
sawing
لغت یا جمله ضرب المثل
parsed
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
cat-and-dog
<adj.>
<idiom>
پر جنگ و جدال
[در آخر جمله می آید]
to pad a sentence
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
vinculum
خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
How can I make such pilot
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning.
این جمله معنی رانمی رساند
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
inserts
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
tag line
جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable
[accessible to most people]
همخو
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
approachable
[accessible to most people]
هم مشرب
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
inserting
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
geometric mean
فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
half long
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
transversal
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable
[accessible to most people]
کمک کننده
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
augmentation
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
do
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
quarreling
اختلاف
divarication
اختلاف
quarrel
اختلاف
quarreled
اختلاف
misalignment
اختلاف
difference
اختلاف
compromis
حل اختلاف
versatility
اختلاف
disputed
اختلاف
schismatism
اختلاف
settlement of disputes
حل اختلاف
variance
اختلاف
quarrels
اختلاف
disputing
اختلاف
defferential
اختلاف
quarrelling
اختلاف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com