Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (35 milliseconds)
English
Persian
authorises
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
اختیار دادن تصویب کردن
authorize
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
اختیار دادن تصویب کردن
authorizing
اختیار دادن تصویب کردن
Other Matches
enact
تصویب کردن نمایش دادن
enacted
تصویب کردن نمایش دادن
enacts
تصویب کردن نمایش دادن
enacting
تصویب کردن نمایش دادن
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
empower
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
اختیار دادن
enabling
اختیار دادن
empowers
اختیار دادن
empowering
اختیار دادن
enables
اختیار دادن
authorise
اختیار دادن
empower
اختیار دادن
enabled
اختیار دادن
enable
اختیار دادن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
To authorize someone.
به کسی اختیار دادن
delegation of authority
دادن اختیار انجام عمل
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
to delegate one's authority to somebody
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
to empower somebody to do something
اختیار دادن به کسی برای کاری
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
weapons free
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
approve
تصویب کردن
approves
تصویب کردن
approving
تصویب کردن
sanctioning
تصویب کردن
ratifying
تصویب کردن
sanctions
تصویب کردن
ratify
تصویب کردن
ratifies
تصویب کردن
sanctioned
تصویب کردن
subscribing
تصویب کردن
sanction
تصویب کردن
grant
تصویب کردن
allow
تصویب کردن
subscribe
تصویب کردن
subscribed
تصویب کردن
subscribes
تصویب کردن
ratified
تصویب کردن
allow
تصویب کردن
approbate
تصویب کردن
resolute
تصویب کردن
allowing
تصویب کردن
allows
تصویب کردن
fix on
اختیار کردن
to make one's option
اختیار کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
approval to the treaty
معاهدهای را تصویب کردن
to rule the roast
اختیار داری کردن
run the show
اختیار داری کردن
voted
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
با اکثریت اراء تصویب کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
passed
تصویب کردن قبول شدن
passes
تصویب کردن قبول شدن
vote
با اکثریت اراء تصویب کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
ratified
قبول کردن تصویب کردن
ratifies
قبول کردن تصویب کردن
ratify
قبول کردن تصویب کردن
ok
تصویب کردن موافقت کردن
homologate
تصدیق کردن تصویب کردن
ratifying
قبول کردن تصویب کردن
okay
تصویب کردن موافقت کردن
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
ratification
تصویب
sanctioning
تصویب
enactments
تصویب
enactment
تصویب
sanction
تصویب
sanctions
تصویب
sanctioned
تصویب
resolutions
تصویب
ok
تصویب
okay
تصویب
approbation
تصویب
approval
تصویب
resolution
تصویب
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
at the d. of
به اختیار
tested
اختیار
authorisations
اختیار
warranting
اختیار
warrant
اختیار
controlling
اختیار
test
اختیار
warranted
اختیار
credential
اختیار
warrants
اختیار
free will
اختیار
willed
اختیار
will
اختیار
wills
اختیار
clearance
اختیار
controls
اختیار
authorization
اختیار
options
اختیار
freedom of the will
اختیار
unconsciously
بی اختیار
unconscious
بی اختیار
authority
اختیار
voluntariness
اختیار
tests
اختیار
vetoed
حق و اختیار
involuntary
بی اختیار
veto
حق و اختیار
involuntarily
بی اختیار
incoercible
بی اختیار
attribution
اختیار
liberty
اختیار
liberties
اختیار
mandating
اختیار
mandates
اختیار
option
اختیار
control
اختیار
spontaneous generation
بی اختیار
spontaneous
بی اختیار
vetoing
حق و اختیار
mandate
اختیار
vetoes
حق و اختیار
mandated
اختیار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
to have approved
به تصویب رساندن
allowed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
passages
تصویب قطعه
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
acceptance
تصویب یک پیشنهاد
agreed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
acceptances
تصویب یک پیشنهاد
indorsation
تصویب نمودن
imprimatur
تصویب پذیرش
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
approved
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
approvingly
تصویب شده
discountenance
تصویب نکردن
passage
تصویب قطعه
acted
تصویب نامه
act
تصویب نامه
disapprobation
عدم تصویب رد
disapproval
عدم تصویب
to be approved
به تصویب رسیدن
approval of plan
تصویب نقشه
approvable
قابل تصویب
authorized
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
approved
تصویب شده
ratification
تصدیق و تصویب
to meet the a of
به تصویب رسیدن
passes
تصویب شدن
passed
<adj.>
<past-p.>
تصویب شده
pass
تصویب شدن
passed
تصویب شدن
disapproves
تصویب نکردن
disapprove
تصویب نکردن
power of attorney
اختیار نامه
certificate of authority
اختیار نامه
power of authority
اختیار نامه
power of procuration
اختیار نامه
absolute authortity
اختیار مطلق
powering
اقتدار و اختیار
warrant of attorney
اختیار نامه
fire at will
اتش به اختیار
letter of attorney
اختیار نامه
powers
اقتدار و اختیار
the optio to accept or reject
اختیار قبول یا رد
option
اختیار معامله
as you wish
به اختیار شماست
commander's call
در اختیار فرماندهی
powered
اقتدار و اختیار
full power of attorney
اختیار نامه
power
اقتدار و اختیار
cartle blanche
اختیار نامحدود
government
عقل اختیار
to be a master of
در اختیار خودداشتن
authorizations
اختیار اجازه
invested with power
دارای اختیار
adopted
اختیار شده
carte blanche
اختیار تام
seller's option
اختیار فروشنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com